به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن آبشار هم خوب است
تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است
بکوشید بهترین لحظات عمر را صرف بهترین کارها کنید. شهیدآوری فرد
حضرت امام علی علیه السلام: |
از درد کهنهای که مداوا نمیشود
یا میشود گلایه کنم یا نمیشود
اینک سلام حضرت عیسیتر از مسیح
لطفت نگو که شامل ماها نمیشود
ای من فدای پنجره فولاد چشمهات
از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟
یوسفترین عزیز !مرا تا خودت بخوان
هر چند این غریبه زلیخا نمیشود
امضاء: کسی که با همهی ریزنقشیاش
در بیکران چشم شما جا نمیشود
پرواز، ممکن نیست !
باید، چگونه زیستن بیاموزیم،
از آنان که گمنــــام رفتند ...
زمانى که عراق جزیره مجنون را بمباران شیمیایى کرد، تعداد زیادى از نیروهاى اسلام به
شدّت مجروح شدند و بىهوش روى زمین افتادند. عبد الکریم رئیسى حالش
خیلى وخیم بود. در عین حال بالا سر یکى از مجروحان که بسیجى 14 سالهاى بود،
نشسته بود. گفتم: «عبد الکریم! زود باش، باید به عقب برگردید، چرا نشسته اى؟!»
گفت: «آقا سید! نمىتوانم این بچه را همینطور اینجا تنها بگذارم. هرطور شده
باید او را از اینجا ببرم.» به هر زحمتى بود، آن نوجوان را عقب فرستادیم. وقتى
سراغ عبد الکریم رفتیم، بىهوش روى زمین افتاده بود. بدنش بر اثر عامل شیمیایى
سیاه شده بود. او را به بیمارستان انتقال دادیم؛ اما بعد از مدتى کوتاه به شهادت
رسید شهید عبد الکریم رئیسی
خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت " توکل " و " رضا" عطا کردی،
و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها،
آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی
که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به
آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم. شهید دکتر مصطفی چمران
یاد سوسنگردو تیپ نینوا
یادبهمنشیروشب های دعا
آی سوسنگرد،سردارت کجاست
آن قدیمی یاورویارت کجاست
علیرضا سعیدی
حضرت امام سجاد علیه السلام: إذا قامَ قائِمُنا أذهَبَ اللّهُ عَن شیعَتِنَا العاهَةَ و
جَعَلَ قُلوبَهُم کزُبَرِ الحَدیدِ؛ الخصال ، ج ۲ ، ص ۵۴۱
آنگاه که قائم ما قیام کند، خدا آفت را از شیعیان ما بزداید
و دلهایشان را چون پارههای آهن [استوار] سازد.
خدایا، شلوغی های روزگارم را؛
اگر برای رسیدن به توست، پررنگ؛
و اگر مسبب جدایی است، خلوتش کن؛
مشغله های بی تو، همان بهتر که پاک شوند...
باران خیلى تند مى آمد. بهم گفت «من میرم بیرون.» گفتم
«توى این هوا کجا مى خواهى برى؟»
جواب نداد. اصرار کردم. بالاخره گفت «مى خواهى بدونى؟ پاشو تو هم بیا.»
با لندرور شهردارى راه افتادیم توى شهر. نزدیکى هاى فرودگاه یک حلبى آباد بود.
رفتیم آنجا. توى کوچه پس کوچه هایش پر بود از آب و گِل و شل.
آبِ وسط کوچه صاف مى رفت توى یکى از خانه ها. درِ خانه را که زد، پیرمردى آمد دم در.
ما را که دید شروع کرد بد و بیراه گفتن به شهردار. مى گفت
«آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمى آد یه سرى بهمون بزنه، ببینه چى مى کشیم؟»
آقا مهدى بهش گفت «خیله خُب پدرجان. اشکال نداره. شما یه بیل به ما بده،
درستش مى کنیم». پیرمرد گفت «برید بابا شماهام! بیلم کجا بود؟»
از یکى از همسایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکى هاى اذان صبح توى کوچه،
راه آب مى کندیم. شهید مهدی باکری
تهذیب به معنای پاک کردن خود
ازخویهاوعادات حیوانی است.
هرگاه صفات رذیله را از وجود خود بیرون نمودیم
آنگاه خود را میشناسیم و هرگاه خود را
شناخیتم خدای خود را بهتر میشناسیم. یکی از
بهترین راههای شناختن نفس و تهذیب خود،به جای آوردن
نمازهای واقعی است که در آن فقط و
فقط خداوند مد نظر باشد. شهید توکل قره گزلو
چنین نوشته خدا
درشناسنامه ی دل
منم غلام مه وبنده زاده ی خورشید
سلام می دهم از عمق این دلِ
تاریک
به آخرین پسر خانواده ی خورشید