عاشورا یعنی... مگر میتوان توصیفش کرد قصه ی مشک و عطش قصه ی سرنیزه وطفل الرضیع الصغیر داستان پرپر شدن ودم نیاوردن عاشورا تبسم ادب عباس است به مولا وسرورش طوماردردنامه ی زینب است و صحرا صحرازیبایی ورنگ واحساس الهی یاری کن چند صباح عمرمان حسینی وزینبی باشیم.
گفتیم: «امیر! جبهه های غرب را بیشتر دوست داری یا جنوب را؟»
گفت: «جنوب را؛ چون شهید شدن در گرمای جنوب مثل شهید شدن در صحرای کربلاست و من هم دوست دارم با عطش شهید شوم، در بیابانی سوزان.»
در یکی از گرم ترین روزهای مرداد ماه، در منطقه شلمچه، پیکری عطشان و غرق به خون را دیدیم.
او کسی نبود جز امیر یارمحمدی، مسئول گروهان کوثر از گردان حضرت زهرا سلام الله علیها، از لشکر 10 سیدالشهداء علیه السلام.
منبع : برگرفته از کتاب دو رکعت عشق/ علیرضا قزوه