بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد.
بازی آن قدر گرم بود که هیچ کس متوجه حضور ابراهیم نشد.
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟
گفت: یا آب است ، یا خاک است یا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو،این عمر چیست؟
گفت یابرق است، یا باد است، یا افسانه ای!
گفتمش اینها که میبینی، چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟
گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای !
"ابوسعید ابوالخیر".
تا دلم غافل ز آقا می شود
پای من سوی گنه وا می شود
تا مرا نفسم به ذلت می کشد
مهدی زهرا خجالت می کشد
کار من تنها دل آزردن شده
کار مولا خون دل خوردن شده
روز و شب گویم به خود با واهمه
من چه کردم با عزیز فاطمه
اللهم عجل لولیک الفرج
بعد میلاد رضا سینه من بی تاب است
عکس گنبد وسط صحن دو چشمم قاب است
ای خوش آن کس که جواز سفرش امضا شد
عرفه کرب و بلا در حرم ارباب است...
مردم عزیز ایران! شما در آزمایش الهی قرار گرفتهاید و تا به حال از
عهدهی آن برآمدهاید سعی کنید از این به بعد هم همانگونه باشید و
افتخار کنید که
خداوندشما را وسیلهی نجات اسلام قرار داده است. شهید علی آراسته
منم که کاسه به دستم
منم که تاریکم
دو جرعه نور دهیدم ز باده ی خورشید
اگر چه دورم از آقای خود
ولی از او
جدا نگشتنی ام چون بُراده ی خورشید
رفته بود سر کمدش و با وسایلش ور میرفت. هر وقت از دستم ناراحت میشد
این کار را میکرد، یا جانماز پهن میکرد و سر جانمازش مینشست. رفته بودم
سر دفتر یادداشتش و نامههایی را که بچهها براش نوشته بودند خوانده بودم.
به قول خودش اسرارش فاش شده بود. حالا از دستم ناراحت بود. کنارم نشست و گفت
«فکر نکن من اینقدر بالیاقتم. تو منو همونجوری ببین که توی زندگی مشترکمون هستم.»
توی خودش جمع شد؛ انگار باری روی دوشش باشد. بعد گفت
«من یه گناه بزرگی به درگاه خدا کردهم که باید با محبت اینا عذاب بکشم.» شهید ابراهیم همت
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
همیشه رهسپرم سوی
جاده ی خورشید
منم مسافر پای پیاده ی خورشید
چه فرق می کند از پشت ابر هم
باشد
به طالبش برسد استفاده ی خورشید
دلم گرفته از بی خبری ها
از اینهمه هیاهوی ی که در غفلت از یاد تو برپا شده
هنوز هم غریبی آقای سرتا پا خوبی
سجده گاهت خیس از گناهان ما شده وما لبخند کذایی بی خبری
را تحویل خودمان می دهیم وچه ساده انگارانه
دلمان خوش است به نیم نگاه لطفت
اما اما بعید می دانم .
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو ،خط امان من است..
ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا ،وعده ی دیدار ما...؟
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْلِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
این کشتی شکسته طوفان معصیت
باذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
تداوم انقلاب به دوچیز نیازمند است: اول خون دادن و دوم خون دل خوردن. نورالله جعفرى
فرمان ده دست تکان داد. حاجی از راننده خواست بایستد. از پنجرهی ماشین که نیمهباز بود،
سلام و احوالپرسی کردند. فرمانده به حاجی گفت «این بسیجی رو هم برسونین پایگاهش.» -
حالا برای چی اومده بودی اینجا؟ بسیجی به کفشهاش اشاره کرد و گفت
«اینا دیگه داغون شده. اومده بودم اگه بشه یه جفت بگیرم، ولی انگار قسمت نبود.»
حاجی دولا شد. درِ داشبورد ماشین را باز کرد و یک جفت کفش در آورد «بپوش! ببین اندازه است؟»
کفشهاش را کند، و سریع کفشهایی را که حاجی داده بود پوشید «به! اندازه است.»
خودم این کفشها را برای حاجی خریده بودم؛ از اندیمشک. کفشهایی را که به بسیجیها
میدادند نمیپوشید. همین امروز پنجاه جفت کفش از انبار گرفته بود. ولی راضی نشد
یک جفت برای خودش بردارد. حاجی لبخندی زد و گفت «خب پات باشه.»
بسیجی همینطور که توی جیبهاش دنبال چیزی میگشت گفت
«حالا پولش چهقدر میشه؟» و حاجی خیلی آرام، انگار به چیزی فکر میکرد
گفت «دعا کن به جون صاحبش.» شهید ابراهیم همت
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
تقوا است که انسان را به اخلاص می رساند
وبااخلاص درهای حکمت نیزبرقلب گشوده می شود.
سید مرتضی آوینی
عدالت ذوالفقارش را ندارد
زمین تاب بهارش را ندارد
می آید تکسواری آنچنان مرد
که دنیا انتظارش
را ندارد
این جاده ته
قرار...وقتی برسد
تالحظه ی انتظار...وقتی برسد
یکباردگرمعجزه راخواهی
دید
آن دست به ذوالفقار...وقتی برسد...
پناه میبرم به خدا
از عیبی که
امروز در خود می بینم
و
دیروز
دیگران را به خاطر
همان عیب ملامت کرده ام.
محتاط باشیم در سرزنش و قضاوت
کردن دیگران
وقتی
نه از دیروز او خبر داریم و نه از
فردای خودمان
آقا رضا روزانه چقدر پول این سیگار را می دهید؟ - خدمت آقای خودم که 10 تومان.
-می دانی چقدر خانواده های فقیر هستند که محتاج همین 10 تومان هستند؟
منتظر جواب نماند که جوابی نمانده بود. - شرم کن و سیگار نخر و پولش
رو جای دیگری خرج کن. شرم کرد و سیگار نخرید ... این را خودش می گفت،
حرف رجایی برایش دنیایی می ارزید شهید محمدعلی رجایی
منبع : منبع: کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی
در هجوم فرهنگیای که غرب و شرق برای ما ترسیم کرده، ما میخواهیم با
ابزار فرهنگی دشمن کار بکنیم و ابزار فرهنگی دشمن را استفاده کردن به معنی
این است که دشمن دارد ما را دور میزند.ابزار فرهنگی مثل ابزار نظامی نیست که
مثلا بگوییم ما یک تانک از آنها گرفتیم و دقیقا یک ساعت قبل این در دست دشمن بوده
و الان که دست ماست از آن علیه دشمن استفاده میکنیم. ابزار فرهنگی پیام خاص خود
را هم دنبال خودش میآورد. مساله اینکه سوژه های هنری سینمایی چطور شکل میگیرد،
چرا هنوز حل نشده؟ ما هنوز نتوانسته ایم مساله استفاده ابزاری از زن در فیلم را که برای
بالا بردن جذابیت است، حل کنیم؟ و از آن طرف هم نتوانسته ایم کارهای گیرا و جذابی
را بدون اینکه ابزارهای آنها را به کار ببریم، ارائه کنیم و اگر هم شده
بسیار کم رنگ است چون ما با ملاک ها و معیارهای آنها می خواهیم هنر اسلامی خلق کنیم.
اصلا آن معیارها برای اینجا ساخته نشده است. مثل اینکه ما دماسنج
را برداریم و بخواهیم طول را با آن اندازه بگیریم! محمد تقی شرعی