شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

یاد فانوسمان بخیر


یاد تفنگ وحجله وفانوسمان به خیر

باری،غروب بود وشتابی که داشتیم

عزت الله الوندی

ابراهیم هادی

بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد.

بازی آن قدر گرم بود که هیچ کس متوجه حضور ابراهیم نشد.

 یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛
 اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد.
بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت،
باید هم فرار می کردند!
 صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد.
 همین طور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستی اش درآورد؛
کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچه ها کجا رفتید؟! بیایی براتون گردو آوردم.»

ابوالسعید ابوالخیر

حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟
گفت: یا آب است ، یا خاک است یا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو،این عمر چیست؟
گفت یابرق است، یا باد است، یا افسانه ای!
گفتمش اینها که میبینی، چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟
گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای !

"ابوسعید ابوالخیر".

گناه

تا دلم غافل ز آقا می شود
پای من سوی گنه وا می شود
تا مرا نفسم به ذلت می کشد
مهدی زهرا خجالت می کشد
کار من تنها دل آزردن شده
کار مولا خون دل خوردن شده
روز و شب گویم به خود با واهمه
من چه کردم با عزیز فاطمه
اللهم عجل لولیک الفرج


تو هیچ کرده ای آغاز جای خالی را

تو درک کرده ای آیا شکسته بالی را

میلادامام رضا


بعد میلاد رضا سینه من بی تاب است
عکس گنبد وسط صحن دو چشمم قاب است
ای خوش آن کس که جواز سفرش امضا شد
عرفه کرب و بلا در حرم ارباب است...

شهید محمود کاوه



بار اول بود آمد مرخصی دیدیم این محمود با محمود دو سه ماه پیش کلی فرق کرده .
می گفت من از رفتار امام درس های زیادی گرفتم . میگفت کوچکترین
کار های امام درس های بزرگی به ادم می ده. وقت های نماز خواندن انگار از
خود بی خود می شد کمتر حرف میزد و بیشتر فکر می کرد . می گفت :
 می خوام خودم رو بهتر بشناسم می گفت : امام فرمودن که ادم از
خودشناسی به خدا شناسی می رسه . ان وقت ها تاره رفته بود توی نوزده سال. 
 شهیدمحمود کاوه

مردم عزیز

مردم عزیز ایران! شما در آزمایش الهی قرار گرفته‌اید و تا به حال از

عهده‌ی آن برآمده‌اید سعی کنید از این به بعد هم همان‌گونه باشید و

افتخار کنید که

خداوندشما را وسیله‌ی نجات اسلام قرار داده است. شهید علی آراسته

جرعه نور

منم که کاسه به دستم منم که تاریکم
دو جرعه نور دهیدم ز باده ی خورشید
اگر چه دورم از آقای خود ولی از او
جدا نگشتنی ام چون بُراده ی خورشید

حاج محمد ابراهیم همت


رفته بود سر کمدش و با وسایلش ور می‌رفت. هر وقت از دستم ناراحت می‌شد

این کار را می‌کرد، یا جانماز پهن می‌کرد و سر جانمازش می‌نشست. رفته بودم

سر دفتر یادداشتش و نامه‌هایی را که بچه‌ها براش نوشته بودند خوانده بودم.

به قول خودش اسرارش فاش شده بود. حالا از دستم ناراحت بود. کنارم نشست و گفت

«فکر نکن من این‌قدر بالیاقتم. تو منو همون‌جوری ببین که توی زندگی مشترکمون هستم.»

توی خودش جمع شد؛ انگار باری روی دوشش باشد. بعد گفت

«من یه گناه بزرگی به درگاه خدا کرده‌م که باید با محبت اینا عذاب بکشم.»  شهید ابراهیم همت

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

شهید حبیب الله شمایلی



چون هدف بزرگ و مسئولیتی که به دوش امت ما افتاده و انتظاری که محرومان دنیا
از انقلاب ما دارند، عظیم می باشد سختی، دوری، کمبود، نارسایی، و سایر عوامل طبیعی بود،
ما باید صبر و استقامت را از رسول الله (ص) و امامان معصوم (ع) آموخته،
زیرا آنان به وعده خداوند ایمان و یقین کامل داشته اند، خداوندا انقلاب ما
را تا پیوند آن با انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) مستدام بدار.
شهید حبیب الله شمایلی

جاده خورشید

همیشه رهسپرم سوی جاده ی خورشید
منم مسافر پای پیاده ی خورشید
چه فرق می کند از پشت ابر هم باشد
به طالبش برسد استفاده ی خورشید

دلم گرفته

دلم گرفته از بی خبری ها
از اینهمه هیاهوی ی که در غفلت از یاد تو برپا شده
هنوز هم غریبی آقای سرتا پا خوبی
سجده گاهت خیس از گناهان ما شده وما لبخند کذایی بی خبری

را تحویل خودمان می دهیم وچه ساده انگارانه

دلمان خوش است به نیم نگاه لطفت

اما اما بعید می دانم .

نام تو ارامه جان من است

نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو ،خط امان من است..
ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا ،وعده ی دیدار ما...؟

کشتی شکسته


اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْلِـــوَلـــیـــِّکَالــــْفــــَرَجْ

این کشتی شکسته طوفان معصیت
باذوق دست توست که تعمیر می شود

حس می کنم که پای دلم لحظه گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود

انقلاب

تداوم انقلاب به دوچیز نیازمند است: اول خون دادن و دوم خون دل خوردن. نورالله جعفرى

کاش

کاش یادت
اینهمه آغشته نبود به نبودن
و عشقت به خمار سکوت
کاش وقتی می خواندمت

خریدکفش

فرمان ده دست تکان داد. حاجی از راننده خواست بایستد. از پنجره‌ی ماشین که نیمه‌باز بود،

سلام و احوالپرسی کردند. فرمان‌ده به حاجی گفت «این بسیجی رو هم برسونین پایگاهش.» -

حالا برای چی اومده بودی این‌جا؟‌ بسیجی به کفش‌هاش اشاره کرد و گفت

«اینا دیگه داغون شده. اومده بودم اگه بشه یه جفت بگیرم، ولی انگار قسمت نبود.»

حاجی دولا شد. درِ داشبورد ماشین را باز کرد و یک جفت کفش در آورد «بپوش! ببین اندازه است؟»

کفش‌هاش را کند، و سریع کفش‌هایی را که حاجی داده بود پوشید «به! اندازه است.»

خودم این کفش‌ها را برای حاجی خریده بودم؛ از اندیمشک. کفش‌هایی را که به بسیجی‌ها

می‌دادند نمی‌پوشید. همین امروز پنجاه جفت کفش از انبار گرفته بود. ولی راضی نشد

یک جفت برای خودش بردارد. حاجی لبخندی زد و گفت «خب پات باشه.»

بسیجی همین‌طور که توی جیب‌هاش دنبال چیزی می‌گشت گفت

«حالا پولش چه‌قدر می‌شه؟» و حاجی خیلی آرام، انگار به چیزی فکر می‌کرد

گفت «دعا کن به جون صاحبش.»   شهید ابراهیم همت

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

شهیداوینی

تقوا است که انسان را به اخلاص می رساند

وبااخلاص درهای حکمت نیزبرقلب گشوده می شود.

سید مرتضی آوینی

ذوالفقارحیدری


عدالت ذوالفقارش را ندارد

زمین تاب بهارش را ندارد
می آید تکسواری آنچنان مرد
که دنیا انتظارش را ندارد

تقوا


تقوا را در وجودتان تقویت کنید و در همه کارها

مدّنظر داشته باشید. سید‌محمد‌تقی میرغفوریان

قرار


این جاده ته قرار...وقتی برسد
تالحظه ی انتظار...وقتی برسد
یکباردگرمعجزه راخواهی دید
آن دست به ذوالفقار...وقتی برسد...


کمین



هر شب می رفتیم گشت، می خوردیم به کمین عراقی ها.
دست هم را حسابی خوانده بودیم.
آمدیم گزارش دادیم به علی آقا.
محکم و قاطع گفت: « یه جای کار شما عیب داره!»
اولش نگرفتیم که منظورش چیه. گفتیم که از هر طرف میریم، گشتی های
عراقی مقابلمان سبز می شن. سرش را پایین انداخت و گفت:«مشکل درون شماست.
 برید ببینید چه گناهی روز قبل مرتکب شده اید.
خدای متعال این کمین های دشمن را مقابلتان گذاشته تاروی خودتان کار کنید.برید.»*
شهید علی چیت سازان

پناه می برم به خدا

پناه میبرم به خدا
از عیبی که
امروز در خود می بینم
و
دیروز
دیگران را به خاطر
همان عیب ملامت کرده ام.
محتاط باشیم در سرزنش و قضاوت
کردن دیگران
وقتی
نه از دیروز او خبر داریم و نه از
فردای خودمان

سیگار


آقا رضا روزانه چقدر پول این سیگار را می دهید؟ - خدمت آقای خودم که 10 تومان.

-می دانی چقدر خانواده های فقیر هستند که محتاج همین 10 تومان هستند؟

منتظر جواب نماند که جوابی نمانده بود. - شرم کن و سیگار نخر و پولش

رو جای دیگری خرج کن. شرم کرد و سیگار نخرید ... این را خودش می گفت،

حرف رجایی برایش دنیایی می ارزید  شهید محمدعلی رجایی

منبع : منبع: کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی

اینجا سوریه است


داعش سوریه جنگ

اینجا سوریه است.
جای این بچه‌های سوری، بچه‌های ایرانی هم

می‌توانستند روی آن صندلی نشسته باشند!

اگر کوتاه بیایی، اگر دستشان برسد!

گندم


اگر خود را مثل خرمن گندم، باد نمی دهیدتا خالص شوید،
لااقل وقتی مربیان حقیقی شما را باد می دهند، راضی باشید.
مصائب و سختی ها ، ناخالصی ها را از بین می برد.
حاج اسماعیل دولابی

تهاجم فرهنگی

در هجوم فرهنگی‌ای که غرب و شرق برای ما ترسیم کرده، ما می‌خواهیم با

ابزار فرهنگی دشمن کار بکنیم و ابزار فرهنگی دشمن را استفاده کردن به معنی

این است که دشمن دارد ما را دور می‌زند.ابزار فرهنگی مثل ابزار نظامی نیست که

مثلا بگوییم ما یک تانک از آنها گرفتیم و دقیقا یک ساعت قبل این در دست دشمن بوده

و الان که دست ماست از آن علیه دشمن استفاده می‌کنیم. ابزار فرهنگی پیام خاص خود

را هم دنبال خودش می‌آورد. مساله اینکه سوژه های هنری سینمایی چطور شکل می‌گیرد،

چرا هنوز حل نشده؟ ما هنوز نتوانسته ایم مساله استفاده ابزاری از زن در فیلم را که برای

بالا بردن جذابیت است، حل کنیم؟ و از آن طرف هم نتوانسته ایم کارهای گیرا و جذابی

را بدون اینکه ابزارهای آنها را به کار ببریم، ارائه کنیم و اگر هم شده

بسیار کم رنگ است چون ما با ملاک ها و معیارهای آنها می خواهیم هنر اسلامی خلق کنیم.

اصلا آن معیارها برای اینجا ساخته نشده است. مثل اینکه ما دماسنج

را برداریم و بخواهیم طول را با آن اندازه بگیریم! محمد تقی شرعی