شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

اللهم عجل لولیک الفرج

چنین نوشته خدا درشناسنامه ی دل
منم غلام مه وبنده زاده ی خورشید
سلام می دهم از عمق این دلِ تاریک
به آخرین پسر خانواده ی خورشید

لباسهای تو رو می شورم


اخوى; بیا یه دستى به چراغاى ماشین بزن. - شرمنده، کار دارم. دستم بنده. برو فردا بیا. -

باید همین امشب برم خط. بى چراغ که نمى شه. - میبینى که، دارم لباس هام رو مى شورم.

الآنم که دیگه هوا داره تاریک میشه. برو فردا بیا، مخلصتم هستم، خودم درستش مى کنم.

- اصلاً من لباس هاى تو رو مى شورم. تو هم چراغ ماشین من رو درست کن.

هرچقدر بهش گفت «آقامهدى! به خدا شرمندم. ببخشید. نمى خواد بشورى.»

گفتم «ما با هم قرارداد بستیم. برو سرِ کارِت بذار منم کارم رو بکنم.»   شهید مهدی باکری

منبع : کتاب باکری انتشارات روایت فتح