شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید عبدالحسین برونسی



خانه ما آفتاب گیر بود. از اواسط بهار تا اوایل پاییز من وچند تا بچه قد ونیم قد،
دایم با گرما دست و پنجه نرم می کردیم. فقط یک پنکه درب وداغان داشتیم.
من نمی دانستم عبدالحسین فرمانده گردان است ولی می دانستم حقوق
او کفاف خریدن یک کولر را نمی دهد. یک روز اتفاقی فهمیدم از طرف سپاه
تعدادی کولر به او داده اند تا به هر کس خودش صلاح می داند بدهد.
 بعضی از دوستانش واسطه شده بودند تا یکی از آنها را ببرد خانه خودش.
قبول نکرده بود. بهش اصرار کرده بودند. گفته بود: این کولرها مال اون
خانواده هاییه که جگرشون داغ شهید داره، تا وقتی اونا باشن،
نوبت به خانواده من نمی رسه.   شهید عبد الحسین برونسی

منبع : برگرفته ازپایگاه منبرک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد