از درد کهنهای که مداوا نمیشود
یا میشود گلایه کنم یا نمیشود
اینک سلام حضرت عیسیتر از مسیح
لطفت نگو که شامل ماها نمیشود
ای من فدای پنجره فولاد چشمهات
از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟
یوسفترین عزیز !مرا تا خودت بخوان
هر چند این غریبه زلیخا نمیشود
امضاء: کسی که با همهی ریزنقشیاش
در بیکران چشم شما جا نمیشود
این دوستانی که دم از جنگ می زنند
از تیرهای نخورده چرا لنگ می زنند
هم سفره های خلوت آن روزها ببین
این روزها چه ساده به هم انگ می زنند
هرفصل از عاشق رسوا شده هنوز
مارا به رنگ جماعتشان رنگ می زنند
یوسف به بدنامی خود اعتراف کن
کز هرطرف به پیرهنت چنگ می زنند
بازی عوض شده وهمان هم قطارها
از داخل قطار به ما سنگ می زنند
بیهوده دل میند براین تخت روی آب
روزی تمام اسکله ها زنگ می زنند
این دوستانی که دم از جنگ می زنند
ازتیرهای نخورده چرا لنگ می زنند
هم سفره های خلوت آن روزها ببین
این روزها چه ساده به هم انگ می زنند
برادرم...
مراقب نگاهت باش...
بی حیایی بانوان سرزمینت مجوزی برای بی حیایی تو نیست...
مگر یوسف اجازه نگاه حرام به زلیخا را داشت؟؟؟...
«قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون»
(ای پیامبر) به مردان مومن بگو: «چشمهایشان را (از نگاه حرام) فرو کاهند و
دامانشان را (در امور جنسی) حفظ کنند. که این برای آنان [پاک کنندهتر و]
رشدآورتر است، [چرا] که خدا به آنچه با زیرکی انجام میدهند آگاه
است»...........نور:30
یوسف گفت: ای جوانمرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی!
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد
و من مدتها زندانی شدم.