شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

ازمون

شهید اهل قلم سید مرتضی اوینی: هیچ کس را

تا به بلای کربلا نیازموده‌اند، از دنیا نخواهند برد.

و شیعه کسی است که هر روز و شب‌ش و به‌تر بگویم هر

لحظه‌اش آزمایش است و بلا. درگیری است و تضاد. و

کسانی راه را تا آخر می‌پیمایند که بدانند مورد

ابتلاء هستند و وظیفه ای بر عهده دارند و باید

آن را به سرانجام برسانند. و شیعه را

این وظیفه و رسالت بس که آیین مراد خود،

امیرالمومنین، را زنده نگه دارد. عدالت او

را بطلبد و در راه مرید علی شدن قدم بگذارد.

و زنده نگه داشتن گاهی با زبان است، گاهی در

عمل، و اگر اقتضا کرد با خون. و آیینی که از

ابتدا با خون تضمین شده است خون می‌خواهد.  

انتظار


فقط انتظار است که می تواند

همه چیز را معنا دار کند        

        (اللهم عجل لولیک الفرج)

ای رهبر ازاده اماده ایم اماده




این که نمی‌شودبگویید:«ای رهبرآزاده،آماده‌ایم آماده»
و بعد رهبر در خط مقدم هم شناسایی کند،هم دیده‌بانی کند،
هم نگهبانی بدهد!!یعنی همه خوابند و او می‌گوید:
«آقا آمدند! از جبهه چپ آمدند، جماعت حواستان باشد،
 از جبهه راست آمدند.»هم نگهبانی بدهند، هم شناسایی اطلاعات
 عملیات باشند، هم تخریب‌چی باشند و راه را باز کنند که
 یک عده پشت سرشان بیایند و هم خسته‌اش کنیم؛
و بعد هم بگوییم آماده‌ایم ...

میدان مین




دریکی از عملیاتها،بعلت اینکه یکی ازلشگرهانتوانسته بود
 خط را بشکند و ما خط را شکسته بودیم، بین ما و تعداد
زیادی ازنیروهای بسیجی،بواسطه میدان مین وسیع،فاصله افتاده بود.
 آنها برای مدتی در آنجا بودند و دسترسی به آنها میسر نبود.
 بالاخره شهید چراغی به همراه شهید کریم و شهید نورانی با
ماشین جلو رفته وخودرابه نیروهای بسیجی رساندند.حالات بچه ها
 به دلیل غربتی که منطقه را فرا گرفته بود دیدنی بود. از
 همه دردناکترآنکه،آنهابه محض دیدن ماضمن ابراز خوشحالی گفتند:
 « چی شده،راه گم کردید،اومدیداینجا»؟شهید چراغی درحالی که
 بغض گلویش را گرفته بود، شروع به بیرون کشیدن میله های
 موانع نمود و خطاب به شهید نورانی گفت: « محسن! من جواب
این بچه ها را چگونه بدهم؟ من فرمانده این بسیجیها می باشم
 در حالی که اینها اینجا مانده اند و من غافل هستم.» او
همان جا ماند و نیروها را به عفب هدایت کرد و با بیسیم
 تقاضای آمبولانس و نیروی کمکی نمود. چهره رضا در آن روز
 بسیار تاراحت و پریشان بود و تا همه نیروها را به
 عقب نفرستاد، آرام نگرفت.  شهید رضا چراغی

منبع : راوی: داود احمدپور منبع: کتاب چراغی

باشما هستم


همیشه روز شما هست و با شما هستم

که دیده است دلم عشق تک سوار اینک
تمام شعر من اینک شمیم نام شماست
دلم غبار گرفته از انتظار اینک

روزگار جبهه ها یادش بخیر

 روزگار جبهه ها یادش بخیر

 صدای نظم گروهان و طنین پای چپ، 

      صدای فش فش بیسیم در پی اخبار خط، 

 صدای سنبه تخریب، مین ضد نفر 

        و هزاران نوای عشق، میان میدان نبرد، 

  هنوز ادامه دارند؛

هنوز ادامه دارند، در صدای نبض شفا،

زیر گوش های پزشک، 

   صدای شن کش برزگر، روی تن خاک 

  و صدای پتکُ نفس،  در دل کوه، 

  ادامه دارید هنوز، یاران قدیم.

نتیجه تصویری برای شین مثل شهید

ای بسیجی

ای بســیجــی! هــــرگـاه پـــرچم مــــحمــــد رســــول الله را بـر افــق عــالـم زدی حـق داری استـراحـت کنی

    حاج احمد متوسلیان

این همه بی نماز هست


می خواست برگرده جبهه بهش گفتم:

پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند

چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست…

… وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم

 دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد...

خواستم بهش اعتراض کنم که گفت:

این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند

دیگه حرفی برا گفتن نداشتم خیلی زیبا ،

 بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

حریم قدس


 تصویر حریم قدس شخصی
باز هم غروبی تنگ 

غروب جمعه

وتو چه میدانی که من در کدامین جاده

به انتظار تمام خوبی ها نشسته ام 

عهدم را باتو خواندم مولای من میترسم

باز هم برگردم 

به کورسویی که تونبودی ونفس هایت راکم داشتم 

قد م های کودکیم را بادستان محکمت

استوارکن بگذارنلغزم بگذاراز نگاهت نیفتم

چاره ای جز تو ندارم مولای من 

می دانم بسیار می دانم که بارها وبارها

از تودور بوده ام وتو به من نزدیک 

لمس مهربان سرانگشتت مرا به خود

اورده مگذار گم بشوم 

گم شدن من همپایه ی کم شدنم است 
بگذار در حریر لطف تو باشم .

شهید زین الدین




خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم،
 تا وقتى از منطقه آمد، با هم بپوشد.
لباس ها را که دید، گفت «تو این شرایط جنگى، وابسته ام مى کنین به دنیا.» گفتم
 «آخه یه وقتایى نباید به دنیاى ماهام سر بزنى؟» بالأخره پوشید. وقتى آمد، دوباره همان
 لباس هاى کهنه تنش بود. چیزى نپرسیدم. خودش گفت
«یکى از بچه هاى سپاه عقدش بود. لباس درست و حسابى نداشت.»
  شهید مهدی زین الدین

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

یاابالفضل العباس


فواصل البسملة (بسم الله الرحمن

مثل یک مُرده که یک مرتبه جان میگیرد
دلم از بُردن نامــــــــ ت هیجان میگیرد

خوشبختی




خوشبختی یعنی

هر صبح یادت باشه
به امام زمانت سلام بدهی
" السلام علیک یااباصالح المهدی ( عج )

هزارسال




سکوت حق مرا زیر پا نهاد افسوس

و برد از کف من طاقت و قرار اینک
هزار سال دلم در هواى تو جوشید
و مانده است به شوقت چو چشمه سار اینک

یاصاحب الزمان عج

سلام:این قلب برای تومی تپدسلام:این قلب برای تومی تپدسلام:این قلب برای تومی تپدسلام:این قلب برای تومی تپدسلام:این قلب برای تومی تپد
تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا


بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا

خدا کــند که بتـابی  به باور مـردم

و گل کنی به بلنــدی عشق در دلها
سلام. خوش آمدیدسلام. خوش آمدیدسلام. خوش آمدید

جوانی که «آقا» دوست دارد با او محشور شود

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،«فرشاد پور مقدم»

به تاریخ 14 خرداد 1339 شمسی در اهواز متولد شد.

 با قرار گرفتن در مسیر نهضتِ «حضرت روح الله»

نام خود را به «محمدرضا» تغییر داد و

از فعالین در این خیزش اسلامی بود.

«محمدرضا پورمقدم» از نیروهای نازنین و دوست داشتنی

سپاه اهواز بود. عکسی که به همراه «مقام معظم رهبری»

(نماینده ی وقت امام درشورای عالی دفاع و

امام جمعه ی تهران)ازایشان به جا مانده است، احتمالا در

زمستان سال 1359 شمسی به ثبت رسیده است.پس از شهادت

«محمدرضا»در5مهرماه1360 شمسی،حضرت «آقا» بر روی نسخه ای

از آن عکس، چنین نگاشته است:"بسمه تعالی"

خداوند در قیامت هم این حقیر را با این شهید

عزیز شما محشور فرماید.سیدعلی خامنه ای

پیکر پاک شهید «محمدرضا پورمقدم» در گلزار شهدای «اهواز»

تا ظهور مولایش، به امان گذاشته شده است.

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

انتظار




دلم غبار گرفته از انتظار اینک

بیا ببین که دلم مانده غصه دار اینک
بیار باده و بزم مرا مهیا کن
که آمده است ز ره فصل نوبهار اینک

سرشهادت


ماازمرگ نمیهراسیم،امامیترسیم که بعدازما،

ایمان را سر ببرند. شهید مهدی رجب بیگی

حجره




سه تایى با هم یک حجره گرفتند; عبداللّه، رحمت اللّه و مصطفى.
حجره شان معروف بود به حجره ى سیاسى ها. آن روزها مى گفتند
 «طلبه را چه به کارهاى سیاسى؟ سیاست پدر و مادر ندارد. آدم را بى دین مى کند.
هر کس برود دنبالش، از عبادت کم مى آورد.» اما این حجره جور دیگرى بود.
درس و بحث جاى خودش، عبادت هاى شب تا سحر جاى خودش،
اعلامیه پخش کردن و کتاب سیاسى خواندن هم جاى خودش.   شهیدعبدالله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

نگذارید



نگذاریدیک سری افرادی که بویی
ازاسلام وقرآن نبرده اند
 بر امور نظامی شما حکم فرمایی کنند که
 این خود شکستی است غیر قابل جبران.
 
روحانی شهید مصطفی حجتی

نماز


حضرت علی (علیه السلام)

نماز گناهان را مانند ریزش برگ درختان فرو می ریزد.

نهج البلاغه، خطبه199

ذوالفقار


شمشیر در دستان او، عشق است در چشمان او

در قلب طوفان زاد من آهسته منزل می‌کند
جان مونس تن می‌شود تردید روشن می‌شود
وقتی در این گرد و غبار آیینه نازل می‌کند
در انتظارش مانده‌ام، دل را به دریا داده‌ام

ساحل

شب شد و دریا باز هم رو سوی ساحل می‌کند
سرکش‌ترین امواج را تقدیم این دل می‌کند
درهای و هوی کوچه‌ها مردی ز دریا می‌رسد
قانون این مرداب را با موج باطل می‌کند

السلام علیک یا ابا عبدالله


دلم هوای بهشت کرده «حسرت دیدار تورا هر روز میخورم 

تو که میدانی چقدر دلتنگ کربلا هستم... می گویند قسمت نیست... حکمت است

 خدایا من معنی قسمت و حکمت را نمی دانم...

اما تو که... معنی طاقت را می دانی!!!

 اللهم الرزقنا زیارة قبرالحسین علیه السلام


ناب وخالصم گردان


خدایا، ناب و خالصم گردان. به آشیانه دلم جز پرنده عشق خودت راه نده. یاریم کن
تا با نفس سرکشم درافتم. یاریم کن که بنده تو باشم و سر به خاک پاک تو نهم
و برای تو زندگی کنم و برای تو بمیرم.
شهید رضا خان محمد

یا علی


بهشت را بهشته ام بهشت من علی بود