شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

خطوط دلگیر

کاش خطوط دلگیر این روز ها بشکند!!!

کاش خط ادعاهایمان بشکند ...

کاش خط نمایش و ریا بشکند ...

کاش خط بی غیرتی و بی عفتی بشکند ...

آخر این بار خط شکنان می آیند ...!

این بار قرار است همه جای شهر گلستان شود...

این بار مهمانی است...مهمانی شهدا و چه مهمانی عجیبی!!!

این بار شهدا هم میهمانند و هم میزبان!!!

عطر حضورشان همه را مست کرده...!!!

اما من مطمئنم!!!

مطمئنم میهمانی با شکوهی خواهد شد!!!

ای شهیدان خدا!!!مطمئنم زاینده رود هم به احترامتان کلاه

از سر بر می دارد و مناره های مسجد سید به احترامتان

سر تعظیم فرود خواهند آورد!!!

مطمئنم دست بسته گره قلبمان را می گشایید... 

مطمئنم گره اشک هایمان را خواهید گسست!!!

مطمئنم میهمانی شهدا برپاست ...!!!

من مطمئنم علمدار جبهه ها در استقبال از دست بسته ها خواهد بود!!!

من مطمئنم محمد رضا تورجی زاده مداحی خواهد کرد!!!

من مطمئنم علمدار جبهه حاج حسین خرازی را میگویم سینه خواهد زد!!!

همان سینه زنی که حکایت عشق او به صاحب اسمش بود!!!

من مطمئنم حاج همت هم می آید...

جمع دلاوران جمع است...

من مطمئنم این مهمانی آسمانی است...!!!

کاش دعوت باشیم...

کاش غواصان با دریای رحمت بیایند...

کاش چشمه اشک زاینده رود هم بجوشد...

کاش ما تا آخر بایستیم...!!!

 

نسیم جان فزا می آید انگار...

بوی عطر شهدا می آید انگار...

قرعه میزبانی گمنامان به نام ما زدند!!!

بر موج دست ها غواصی می آید انگار...!!!

دعوت کنید!!!

ما دلمان لک زده برای مهمانی شهدا...

عاشق شهدا...

السلام علیک یابقیه الله



از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

این کودک فراری خود را قبول کن
رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

شب وروز

شب و روز در تلاشیم که چگونه وقت خود
را با چرت و پرت تلف کنیم.
 
شهید سعید خیرآبادی

کلاف نخ




ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن
آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

شهدای غواص

به احترام عشق تو سکوت میکند صدا
به اسم تو که می رسم چه خیس میشود هجا

دوباره قالب سخن پر از سکوت میشود
چه گنگ میکند مرا نگاه سرد واژه ها

سکوت کرده ام ولی همیشه غرق خواهشم
بخوان تو از نگفته ها هزار نغمه و دعا

زبان الکن من و فر و شکوه یاد تو
در این نزاع میشود بسی سر از بدن جدا


شهید عبدالحسین برونسی



مسلّماً در این راه امر به معروف و نهی از منکر،
ازمردم نادان زیان خواهید دید؛تحمل کنید و بر
عزم راسختان پایدار باشید.
 
سردار حاج عبدالحسین برونسی

گلها


بی تو اینجا به زردی گلها
هیچکس اعتنا ندارد هیچ
بی تو دستان زخمی احساس
التماس دعا ندارد هیچ
باز گرد ای نجابت شرقی
"بی تو اینجا صفا ندارد هیچ"


بیا ای شهید

بیا تا باتو بگویم حدیث دلدادگی وعشق را 

بیا که به نفس های بی نفست محتاج است این شهر دود گرفته ی پر هیاهو 

بیا که دلم اسمانی شود با لمس تابوتی که برشانه ی ملائکه ارمیده است 

بیا که عطرت تمام سیاهی ها  را تطهیر می کند

 ونویدی برای جان های خسته ایست که از راه باز مانده اند .

بیا که مرهم دردی برای دلسوختگی های ممتد سرداران عشق 

دستهای بسته ی شهدای غواص چه معجزه هایی کرده 

دلمان را دخیل این دستان می کنیم واز حضورشان مدد میطلبیم .

خدایا نصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم 

و بصیرمان کن تا باطل را از حق تشخیص دهیم 

و ان شا الله الگوی ما شهدا باشند.

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

نامه ای به ارباب

 ﻧــﺎﻣــــﻪ ﺍﯼ ﺑـــﻪ ﺍﺭﺑـــﺎﺏ _

ﺏ : ﺭﯾﺎﺳﺖ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺑﺨﺶِ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ،

ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺳﺮ ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ‏( ﺭﻭﺣﯽ ﻓـﺪﺍﮎ ‏)

ﺍﺯ: ﮐﺮﺑﻼﯼ ﺩﻟﻢ

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺧﺎﺻﻪ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽِ

ﺩﺭﺩﺍﻧﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ِ ﻣﻮﻋﻮﺩﺗﺎﻥ

ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺎً

ﭘﯿﺮﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻗﺒﻠﯽ ﺗﺎﻥ ﺏ ﺁﻥ ﺑﻬﺸﺖ ِ ﺑﯽ ﻣﺜﺎﻝ 

ﻭ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻩِ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﯽ ﻭ

  ادامه مطلب ...

قوطی خالی

شهید حسین خرازی نقل می کرد: 

ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ 

ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ

http://s5.picofile.com/file/8126094518/InterPhoto_image_1_.jpg

«برادر رزمنده سلام، من یک دانش آموز دبستانی هستم. 

خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان

 جبهه های حق علیه باطل

 نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.

با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم. 

قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم، 

اما قیمت آنها خیلی گران بود،

 حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود 

و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم.

آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست . 

در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم 

و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز تمیز شد. 

حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، 

هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید 

تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم.»

بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند،

 آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود...

منبع:روضه نیوز

شهدای غواص

بوی عطری عجیب می اید گاه از سوی اسمانیها گاه از سوی دلهای عاشقِ
نور...دلم هوای انهایی را کرده بود که بوی عطرِوجودشان ایران اسلامی را پر کرده بود وهر لحظه که به دیارم نزدیک می شوند مرا نیز این بوی عطر
عجیب از خود بیخود می کند.نمدانم شاید سِری است دراین بیخود شدنها ومدهوش شدنها که فقط انهایی درک می کنند که با خدایشان دل بسته بودند ونمیدانم با من چکار میکند این بوی عطر عاشقی ..واین بار  امده اند تا مرا نیز به خود بیاورند این بار به شهر من می آیند..آری شهدای غواص را میگویم.چقدر امدنشان دیر شده بود شهرمن غرق در دنیای شده است ودراین روزهای دنیایی امدند تا انها که شاید امیدی هست تا غرق نشوند را دستی گیرند ومغروق شدگان را نفسی تازه دهندیادمان باشد که شهدا رفقای خوبی هستند واین بار رفیقان امدند تا بگویند رفیقان میروند نوبت به نوبت...ومن نیز چنین میگویم که خوش انروزی که نوبت بر من اید...دلم قرار ندارد ووقتی نامشان می اید  چشمانم ابری میشود واین بار دیگر ملاحظه هیچ کسی را نمی کند واشک را به میهمانی صورت گنه کارم اشنا میکند.روزها را می شمارم، قرار ما شنبه است در مسیر زمان از روزهای دنیایی عشق که بخواهی سراغش را بگیری می شود شنبه 17/5/1394راستی در ان روزهای اتش وخون  دلشان دریایی بود ودگر باره امده اند تا طوفان زده های ساحل نشین را از مغروق شدن در گناه نجات دهند ومن نیز در ورای این روزهای دنیایی دلم را خوش کرده ام تا بیایند ومرا نیز دستگیر شوند ای کاش ای کاش مرا نیز بپذیرند

غروب

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیآمدی
چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیآمدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیآمدی

خدایا

خدایـــــــــا
وحشتم را جز تــــــو مونسی نیست
همدمم باش
و لغزشم را جز تــــــو دستگیرنده ای نیست
همرهم باش
و گناهم را جز تــــــو بخشنده ای نیست
در گذر
و رجعتم را جز تــــــو پذیرنده ای نیست

پروردگارا




قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ


گفت: پروردگارا! همانا من به خود ستم کردم،
 مرا ببخش پس
خدا
او را بخشید، بی تردید او
آمرزنده و صاحب رحمت است.

سوره قصص – آیه

خوشبختی




به دانشمندی گفتند خوشبختی چیست؟ گُفت
حاصل یک کسری است که صورتش تلاش و مخرجش توقع است
هرچه صورت نسبت به مخرج بیشتر بشه .
جواب بزرگتر میشه
حالافرض کُنید توقّع به صفر نزدیک بشه .
خوشبختی میره رو به بینهایت

یکی بود یکی نبود


یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیــچکس نبود.
این کل داستان آفرینش بود
وای انسان
  بدان که از چه افریده شده ای

ادمیزاد

 سلیمانی , salman210 سلیمانی , salman210 سلیمانی , salman210 سلیمانی , salman210 سلیمانی , salman210
ﺍﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻋﺠﯿﺒﯿﺴﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺪﺍﯾﺘﺶ 124000ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻧﮑﺮﺩ
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻤﺮﺍﻫﯿﺶ1 ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ

شهید احمد کشوری


در جبهه هر بار که از مریم ۳ ساله و على ۳ ماهه اش

صحبت مى شد، مى گفت: آنها را به اندازه اى دوست دارم

که جاى خدا را در دلم، تنگ نکنند. 

نیت

قیمتت رو " نیت و عملت " مشخص میکنه؛

کربنی که بتونه سیاه کنه و بسوزونه، ذغال،

و کربنی که نور رو بتابونه و بدرخشه، الماسه ؛

بله قیمت گذاری آدمهابرروی خودشون وبه دست خودشونه 

 

پس معلومه نیت ادما مشخص می کنه چیکاره هستند

 

تفال به نوشته های شهید اوینی

  از شهید سید مرتضی آوینی

به دوست عزیز :مجتبی

مؤمن در دو جبهه می‌جنگد،

جبهه‌ی درون و جبهه‌ی بیرون.

یا مهدی


سکوت می‌کند آری! همان که مانده غریب
کنار سایه‌ای از خود نشسته، خسته و سرد
بدون رویش چشمانت ای گل نرگس!
برای خویش نداریم جز بهاری زرد

حجاب

حجاب سنگریست آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید

به خون من خیانت کرده اید.


شهید احمد پناهی درچه



به خدا قسم اگر می دانستم با هربار که خونم ریخته می شود

، بی حجابی آغوش حجاب را دربر می گیرد ،

حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.


شهید یعقوب ابراهیم نژاد



ای خواهران ، جهاد شما حجاب شماست و اثری که

حجاب شما می تواند بر روی مردم بگذارد ،

خون ما نمی تواند بگذارد .

شهید محمد رضا شیخی

مادر شهید جوادخانجانی

به نقل از مادر شهید جواد خانجانی

یه شب توی عالم خواب دیدم که جواد بهم گفت:

« مادرم! شما شبای جمعه دیگه سر مزار من نیایین

چون ما شب های جمعه به کربلا می رویم

وقتی شما می آیید ،

حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می فرماید

شما بازگردید ، دیدار مادرتان واجب تر است»

اروند رود


آری خروش جاری اروند باقیست
این جاده این پوتین و این سربند باقیست ..
دگر باره نام اروند امد وخروش رودخانه ای وحشی
باز مرا بسوی انهایی راه بردکه از اروندرود
بسوی حضرت عشق پر کشیدند
راستی دایی جان نمیدانم چه رمزی است بین اروند
وچشمهایم که اروند ندایی است که ابری میکند چشمان را
اروندی نامی است که مرا بسوی بهترینهایم می اورد
راستی ای اروند عشقی بین تو وبهترینهایم بود
عباس چهار حرف دارد
شهید هم چهار حرف دارد
عباس حرف ندارد،شهیدحرفی دارد به پهنای بزرگی این دنیا
ولی
اگر من عباس را وشهادت را فراموش کنم
کارم هم حرف دارد

بوی عطر تربت پاک شهید


ازتربت پاک  شهیدعزیزپلارک بوی عطربه مشام میرسد

برای زیارتش باید به بهشت زهرا(س):

قطعه 26 ردیف 32 شماره 22  

سید احمد پلارک ظهر عاشورا 24/6/1365 

بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید

( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم )

که میدانم بر سر قبرم می آید.