به خدا سوگند اگر با شمشیر بر بینی مومن زنم
تا مرا دشمن دارد، دشمن نخواهد داشت و
اگر همه دنیا را به دامن کافر بریزم
دوستی من به دل راه نخواهد داد...
آقا میا به کوفه که اینجا وفا نبود
شمشیرها علیه شما ، با شما نبود
هرچند ای امام غریبم نوشته اند
اینجا پر از صفاست ، ولیکن صفا نبود
آقا به حرف اهل نمازند وبندگی
امّا غریبه ها ، دلشان پیش ما نبود . . .
مریز آبروی سرازیر ما را
به ما باز ده نان و انجیر ما را
خدایا اگر دستبند تجمل
نمی بست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و می برد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را
سراینده: محمد کاظم کاظمی