شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهادت طلبی



پیش از به کارگیرى نیروهاى رزمى در عملیات طریق القدس، هشتصد نفر نیرو براى

جانفشانى و ایثار برگزیده شدند. این نیروها از پرتوان‏ترین، مجرب‏ترین و مشهورترین

نیروهاى جمهورى اسلامى بودند. رزمندگان اسلام، ساعت 4 صبح از عقبه دشمن،

وارد عمل شدند. پیش از عملیات، یک روحانى، همراه 50 نفر از نیروهاى شهادت ‏طلب،

خود را روى مین ها انداختند و راه عبور رزمندگان را باز کردند. من شاهد شیرجه

رفتن آن روحانى عزیز بودم که خود را روى مین انداخت. دیگر نیروهاى

شهادت‏ طلب هم روى مین رفتند و همگى به فیض شهادت نایل شدند.  


میدان مین




دریکی از عملیاتها،بعلت اینکه یکی ازلشگرهانتوانسته بود
 خط را بشکند و ما خط را شکسته بودیم، بین ما و تعداد
زیادی ازنیروهای بسیجی،بواسطه میدان مین وسیع،فاصله افتاده بود.
 آنها برای مدتی در آنجا بودند و دسترسی به آنها میسر نبود.
 بالاخره شهید چراغی به همراه شهید کریم و شهید نورانی با
ماشین جلو رفته وخودرابه نیروهای بسیجی رساندند.حالات بچه ها
 به دلیل غربتی که منطقه را فرا گرفته بود دیدنی بود. از
 همه دردناکترآنکه،آنهابه محض دیدن ماضمن ابراز خوشحالی گفتند:
 « چی شده،راه گم کردید،اومدیداینجا»؟شهید چراغی درحالی که
 بغض گلویش را گرفته بود، شروع به بیرون کشیدن میله های
 موانع نمود و خطاب به شهید نورانی گفت: « محسن! من جواب
این بچه ها را چگونه بدهم؟ من فرمانده این بسیجیها می باشم
 در حالی که اینها اینجا مانده اند و من غافل هستم.» او
همان جا ماند و نیروها را به عفب هدایت کرد و با بیسیم
 تقاضای آمبولانس و نیروی کمکی نمود. چهره رضا در آن روز
 بسیار تاراحت و پریشان بود و تا همه نیروها را به
 عقب نفرستاد، آرام نگرفت.  شهید رضا چراغی

منبع : راوی: داود احمدپور منبع: کتاب چراغی

بی گناه بازخواست شوم

می‏گفت: من از خدا خواسته‏ام و با او پیمان بسته‏ام که قبل از شهادت، آن قدر زجر بکشم

که به خاطر هیچ گناهى بازخواست نشوم؛ پاکِ پاک خدا را زیارت کنم. در مرحله دوم عملیات،

همان برادر (یعنى عسکرى مقدم) مجروح شد و وسط میدان مین افتاد، امکان اینکه او را به

عقب منتقل کنیم، وجود نداشت. وقتى با مرحله بعدى عملیات آن منطقه را تصرّف کردیم،

با پیکر شهید عسکرى مقدم مواجه شدم. او مسافت زیادى را به طور سینه خیز آمده بود

سر انگشتانش زخم برداشته بود. هواى گرم خوزستان در خردادماه هم گواهى می ‏داد

که لب تشنه شهید شده است.   شهید عسکری مقدم

منبع : راوى: حسین وفایى، ر. ک: این راه بی ‏پایان، ص‏112.

عملیات


حاجی این پسره خیلی شیطونه ها...
می ترسم با شیطنت هاش شب عملیات کار دستمون بده!!!
نترس سید...
شب عملیات بود.
سید احساس کرد، پاش به سیم تله مین برخورد کرده،
ولی چون دید خبری نشد سینه خیز به راهش ادامه داد.
صبح عملیات سید دید خبری از اون بچه نیست!!!!
برگشت تا ببینه دوباره پسرک کجا جا مونده.
پیکر مطهر پسرک را سوخته وسط میدان مین دید
تازه یادش آمد، دیشب پاهاش به سیم تله مین منور گیرکرده بود
و این پسرک بود که بخاطر لو نرفتن عملیات روی مین خوابید.

میدان مین و استخوان‌های سوخته

به گزارش فرهنگ به نقل از فارس، «مرتضی شادکام» تخریب‌چی جانباز اکیپ تفحص لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) است که سال 1361 وارد این لشکر شد؛ وی از جمله کسانی بود که به دل رمل‌های فکه و کانال‌های گردان حنظله زد تا دل پدر و مادر منتظری را شاد کند. یکی از خاطرات وی در سایت «خمول» آمده است:

 
داشتیم مى‌رفتیم به طرف میدان مین براى شناسایى راه کار؛ مى‌خواستیم از آنجا کار را شروع کنیم تا به جایى که احتمال مى‌دادیم تعدادى شهید افتاده باشند، برسیم؛ همراه بچه‌ها، در منطقه 112 فکه، نرسیده به میدان مین، متوجه سفیدى روى زمین شدم که به چشم مى‌زد؛ هر چیزى مى‌توانست باشد؛ منطقه را سکوت محض گرفته بود؛ فقط باد بود که میان سیم‌هاى خاردار گذر مى‌کرد. 
به نزدیکش که رسیدم، از تعجب خشکم زد؛ پیکر شهیدى بود که اول میدان مین روى زمین دراز کشیده بود؛ اول احتمال دادیم شهیدى است که تیر یا ترکش خورده و افتاده اول میدان مین؛ بالاى سرش که رسیدم، متوجه یک ردیف مین منور شدم؛ دنبال آن را که گرفتم، دیدم جایى که او دراز کشیده است، درست محل انفجار یکى از مین‌هاى منور است. 
مین منور شعله بسیار زیادى دارد؛ به حدى که مى‌گویند کلاه آهنى را ذوب مى‌کند؛ حرارتى که در نزدیکى آن نمى‌توان گرمایش را تحمل کرد؛ خوب که نگاه کردم دیدم آثار سوختگى به خوبى بر روى استخوان‌هاى این شهید پیداست؛ در همان وهله اول فهمیدم که چه شده است! او نوجوانى تخریب‌چى بوده که شب عملیات در حال باز کردن راه و زدن معبر بوده است تا گردان از آنجا رد شوند، ولى مین منورى جلویش منفجر شده و او براى اینکه عملیات و محور نیروها لو نرود، بلافاصله خودش را بر روى مین منور سوزان انداخته تا شعله‌هاى آن منطقه را روشن نکند و نیروها به عملیات خود ادامه دهند.
 
پیکر مطهر سوخته او را جمع کردیم؛ از همان معبرى که او سر فصلش بود، وارد میدان مین شدیم؛ داخل میدان، 10 ـ 15 شهید در راه کار، پشت سر یکدیگر دراز کشیده و خفته بودند.
 
پلاک آن شهید اولى ذوب شده بود ولى شهدایى که در میدان مین بودند پلاک و کارت شناسایى بعضى‌شان سالم بود و شناسایى شدند که فهمیدیم از نیروهاى دلاور لشکر 31 عاشورا بوده‌اند و یک سرى هم از نیروى ارتش لشکر 81 زرهى خرم آباد.

فرمانده : خوردیم به میدون مین،


فرمانده : خوردیم به میدون مین،
 داوطلب میخوام بره رو مین ...

گردان صدو پنجاه نفره همه دستاشونو بردن بالا ...
فرمانده گفت: من یه نفر میخوام،
اما کسی دستش پایین نیومد.


فرمانده گفت قرعه کشی می کنیم...
قرعه کشی کردن اسم یه بسیجی نوزده ساله در اومد...


توی گردان یه پیرمرد مسن هم بود، فرمانده
 نظرش به این پیرمرد بود که بره روی مین...

به پیرمرد گفت، اما پیر مرد جواب داد :
 من نمیرم، اسم این جوون در اومده،
 اون باید بره و اصلا زیر بار نرفت ...

جوون رفت خودشو پرت کرد روی مین، راه باز شد،
همه از روش رد شدن، غیر از اون پیر مرد...

گفتن بیا دیر شد، چرا نمیای؟!

دیدن پیرمرد نشست کنار جنازه اون جوون!

به فرمانده گفت : من باید این جوونو برگردونم...
فرمانده گفت چرا؟!

گفت : این پسرمه، مادرش منتظره، باید ببرمش...

┘◄ یا حسین ...

رشادت


عکسى که بعد از سی و یک سال اجازه انتشار یافت..
♥•٠·

شب عملیات رمضان پشت میدان مین بچه ها،
 زمین گیر می شود از 150نفر داوطلب 20نفر

انتخاب میشوند با گذشتن از میدان مین راه
 برای عبور بقیه باز شود، بیست نفر نوبتی روی
 زمین قلت میزنن تا راه باز شود...

این عکس صبح همان شبی هستش که عملیات انجام شده..

امروز اگه امنیت داریم و اونور مرزامون
گله ای دارن سر میبرن واسه شیرجوونای دیروزه
 که چنین حماسه هایی خلق کردن...

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم#


مجنون


پاهای بوسه داده به مین یادشان بخیر
خورشیدهای خاک نشین، یادشان بخیر

پل‌های آسمان به زمین، یادشان بخیر
با خون نوشته‌های «به مجنون خوش آمدید»

بعد از تقاطع دل و ایمان، یادشان بخیر

╗═════════════════════════════════════╔
✿،؛،✿،؛،✿الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✿،؛،✿،؛،✿
╝═════════════════════════════════════╚

تخریب چی


عملیات شروع شده،همه بچه ها به صف به میدون مین،تخریب چی ها

یکی یکی شهید شدن.بالاخره از این میدون مین گذشتیم تااینکه

رسیدیم به این سیم خاردارهای ناجوانمرد که از همه بدتر مارو اذیت میکردند..

فرمانده میگفت وقت نداریم همشون رو با سیم چین بچینیم ......

یکی از بچه های تخریب چی که توی میدون مین همه دوستانش

رو از دست داده بود داوطلبانه روی سیم های خار دار دراز میکشه

،طوری که کسی صورتش رو نبینه که دلش بخواد بسوزه و از روش رد نشه

...همه بچه ها یکی یکی رد شدند ،نوبت فرمانده بود،چه حالی داشت..

.از یک طرف عملیات و جون بچه های دیگه..از طرف دیگه رفیقش بود

،چطور لهش میکرد و میرفت....میشینه بالای سر حسین ،سرش رو

برمیگردونه میبینه شهید شده با اشکی که توی چشم داشت،میگه

:حسین تو رو به جدت سلام من رو هم به مولامون برسون.... 

منبع : لاهوتیان...به نقل از سرهنگ رفیعی



جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن