شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

بیهوده نیافریدیم

سوره مبارکه المومنون : أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا

خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿۱۱۵

 

♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ‏ایم

و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏ شوید

♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

 نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم

 همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را

شهید خرازی

♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

میثمى چفیه اى که وسایلش را توى آن پیچید،

زده بود زیر بغلش. منتظر فرمانده ایستاده بود

که باش برود خط. اواخر شب تا اذان صبح از شهادت گفت.

همیشه کم حرف مى زد، حتی از این جور حرف ها.

اما آن شب دو - سه ساعت حرف زد.  شهید حسین خرازی

منبع : [برگرفته از مجموعه کتب یادگاران

| انتشارات روایت فتح | فاطمه غفاری]

♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

امام


این امام است که با رهبریت قاطعانه خود

توانست ایرانی وابسته را به

ایرانی مستقل مبدل کند. شهیدسعید باروح

دلتنگ آقای غریبم

افسران - دلتنـــــگِ  ❤ آقای غریبــــم ❤ ...

یک وقـــــــت هایی هست که خیلی دلتنـــــگ آقای غریبــــم می شــــوم

از دســـــت خودم لَجـَــــــم می گیـــــــــرد

گریــــــه ام می گیرد به خاطـــــــر لحظاتی که دور از یـــــارم گذشتــه است

به خـــــــــودم قول می دهـــــــم،

قول می دهم که حواســـــــم را جمع کنم

هر جایــــــــی نروم، هر کـــــــــاری نکنم

هر حرفــــــــی نزنــــــــم و ...

آن زمان است که حضـــــــورش را احســـــــاس می کنـــــم

وجـــــــودم زلال می شـــــود...

اما نمــــــی دانم چه می شود که فرامــــــوش می کنــم

فراموش می کنم حضــــــــورت را

به گمانم لایق همراهیـــــــــــت نیستـــــــم آقـــــــا ...


ღ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ღ




دولت امام



دانی که چیست دولت، قلب امام دیدن
 در کوی او گدائی بر خسروی گزیدن

مهرش به دل نهفتن، رازش به کس نگفتن
 تا بعد از آن به نقشی در دست خود گزیدن

یکصدو هفتاد پنج


یکصد و هفتاد و پنج حنجره فریاد

یکصد و هفتاد و پنج پنجره لبخند
یکصد و هفتاد و پنج دانه تسبیح
بسته همه دست‌شان به رشته پیوند
یکصد و هفتاد و پنج کوه دماوند

**

ذکر خدا بر لب‌اند تا به قیامت
آن همه وجدان خوشا و این همه غیرت
عکس امام و پلاک و مُهر و وصیت
بنده دنیا شدند این سو، جمعی
دل نتوانند کند از زن و فرزند

**

بسته مبین دست‌شان پرنده‌ترین‌اند
آینه‌های شهید کشور دین‌اند
اهل جنون‌اند، اهل بیت یقین‌اند
کاش که دلدادگان مصلحت غرب
این همه دستان باز را نفروشند!

**

آب فروشان مباد دین بفروشند
آبروی خلق بیش از این بفروشند
اسب و سوار و لگام و زین بفروشند
یوسف ما را به هند و چین بفروشند
وای که هر کدخدا شده است خداوند!

**

آمده‌اند از مسیر شام غریبان
طبل بزن هان! بگو ببارد باران
گریه کنید ای درخت‌های خیابان
یکصد و هفتاد و پنج ماه درخشان
یکصد و هفتاد و پنج یوسف دربند!

علیرضا قزوه


بی خبر رفتی


بی خبر رفتی وبی خبر مانده ایم هنوز ,

شدی مشهور عالمیان,شدی جواهری بر پیشانی زمانه

تا درخشش تو نوری باشد برای گم شدگان راه .

سلام برتو سلام بر عظمت قدم هایت ,سلام برسرداران

بی پلاک ,سلام بر سینه هایی که هزار درد

فاش نشده بردوششان آرمیده

سلام بر غربت وبی نشانی وبوی چادر خاکی مادر

,سلام بر شاهد ترین غریب

دستی  به نشانه ی التفات بر سرم  بکش کاسه ی

صبر دردهای دلم لبریز شده ,دستانم دخیل همان

مشتی خاک بی نشان که که به پیشگاه خداوند متعال تقدیم شد.


اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم

شهید حمید باکری


وقتى حمید باکرى فرمانده عملیات خیبر، به شهادت رسید، مرتضى یاغچیان

که به دستور مهدى باکرى، فرمانده لشکر عاشورا، به جایش منصوب شده بود،

از مهدى خواست پیکر حمید را به عقب منتقل سازد. مهدى گفت: اگر چنین امکانى

براى دیگر شهدا هم هست، اجازه دارى وگرنه نباید این کار را بکنى. این در حالى

بود که همه مى ‏دانستند تا چه اندازه مهدى به حمید علاقه دارد.   شهید مهدی باکری

منبع : ر. ک: صنوبرهاى سرخ، ص 58

ایمانها



ایمان‌ها با یکدیگر فرق دارند و هر یک در مقابل خداوند یک نوع ارزش دارند،‌
که به یکی پاداش و به دیگری کیفر تعلق می‌گیرد. بعضی‌ها فقط در جایی
 ایمان دارند که به نفعشان هست! و بعضی دیگر [مثل] رزمندگان که
 حاضرند جان خود را در راه ایمانشان و در راه خدایشان بدهند.

شهیدمهدی دهقان‌مرد

آبی که دوازده سال زیر خاک ماند

به کوچه های شهر نیا
 

روی خاطرات لباس خاکی ات
 

آسفالت کشیده اند

 

شهیدی رو پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا
 ده سال از شهادتش می گذشت ، اما قمقمه اش همچنان آبی شفاف داشت
 و خوش طعمیکی از بچه ها رفته سراغ چند تا کارشناس آب و مسائل کشاورزی
 ازشون پرسید: اگر آبی دوازده سال زیر خاک بمونه ، چی میشه؟
 خیلی عادی گفتند: خب معلومه! خواه ناخواه تبدیل به لجن میشه
 مقداری از آب قمقمه ی شهید رو ریخت و داد به کارشناسان
 وقتی خوردند ، ازشون پرسید: این آبی که خوردید چه جوری بود
 گفتند: هیچی ! آبی تازه و زلال ، بدون ماندگی ... خنده اش گرفت
 کارشناسان با تعجب پرسیدند: چیه؟
 قمقمه رو نشانشان داد و گفت: این آبی که شما خوردید متعلق به این قمقمه است که دوازده سال تمام زیر خاک کنار یک شهید بوده
 مات و مبهوت به هم نگاه می کردند. از صلواتی که فرستادند میشد فهمید حالتشون عوض شده ... سربازی که در تفحص کار می کرد اومد پیشم و گفت: مادرم مریضه
 
گفتم : خب برو مرخصی ... برو که ببریش دکتر
 

گیتی ابری وسیاه است



گیتی ست ابری و سیاه،آلوده و سمی هوا

محتاج لطف و رحمتم ای غایت برنائیم
ای قافله سالار ما، ای منجی و آمال ما
پرونده کی پایان رسد رحمی به این بی تابیم

شهید گمنام وتن پاره پاره ات

عکس و تصویر شهید گمنام و تن پاره پاره ات


شهید گمنام وتن پاره پاره ات 

مزاری که تکه تکه های بی وجودی خفتگان

عادی خاک را برای همه ی عالم به نمایش می گذارد.

  گمنامی برای شهرت پرستها دردآور است،

اگر نه همه اجرها در گمنامی است.

شهید آوینی

حضرت ماه


این قرص ها، دیگر آرامم نمی کنند

دلم قرص ماه می خواهد.

چیزی شبیه روی تو!

دلم سخت تنگِ روی ماهَت شده!...


مادرشهید


مادری تنها پسرش را فرستاد وحال پلاکی

به یادگار از او برایش اورده اند

وکجا می فهمیم مادران شهدا چه می کشند.
تا حال شده است تبی یا سر دردی شما را عارض شودمادرتان

زودتر از شما بیمار شده است واگر از این بدتر بشود شما بیماریتان

سخت باشد به نحوی که فشار بدنتان بیفتد وراه رفتن برایتان

مقدورنباشد مادرتان زودتر رفته است ....

نمیدانید حال مادرانی که پس از عمری برایشان

قطعات عشقشان را می اورند در جبعه های عاشقی

چه حالی دارند راستی تک پسری بود که رفت واسمانی شد

وپر کشید بسوی حضرت حق

مذاکرات دیروز ومذاکرات امروز


علیرضا قزوه شاعر انقلابی کشور  

شعر کوتاهی درباره

مذاکرات هستهای سروده است  

که در ادامه می آید:

*********************************

می ترسم مذاکرات آخر ژنو

درست مثل بازی آرژانتین باشد

با آن همه دوام که آوردیم

درست در دقیقه ی آخر

ناگاه کسی مثل مسی

بیاید و کار را تمام کند

می ترسم بعد بازی

عراقچی دوباره تبلت اش را بیرون بیاورد

تا به یادگار فیلم بگیرد

و کاپیتان ظریف

کراوات جان کری را به یادگار بگیرد

و ما بی خود به خیابان بریزیم

و جشن باخت بگیریم

صیاد شیرازی



پدرش مخالف ورود علی به ارتش بود و دوست داشت تمام دارائی مان
 را بفروشیم و برایش هزینه کنیم تا او در رشته ریاضی تحصیل کند، چون
ریاضی‌اش بسیار خوب بود. پدر برای‌اینکه خودش نظامی بود و از این شهر به
 آن شهر می‌رفت و سختی‌های زیادی می‌کشید‌، نمی‌خواست فرزندش هم همان راه را ادامه بدهد،
 ولی شهید بسیار به ورود به ارتش و تحصیل دردانشکده افسری علاقه داشت‌.
 بچه‌تر که بود، به پدرش در اواخر دوره خدمت پدرش در ارتش‌، یک جفت چکمه نظامی
 داده بودند.‌علی همان زمان گفت: "این‌چکمه‌ها را برای من نگه دارید. " و به این شکل
 اعلام علاقه کرد‌، می‌گفت‌: " پدر! خدمت‌، خدمت است‌، حال می‌خواهد در ارتش باشد
 یا جای دیگر. هیچ فرقی ندارد در کجا باشیم و خدمت کنیم‌. " دوست نداشت کسی
 عیب ارتش را بگوید و بدگویی کند و آنها را از این کار نهی می‌کرد.آن زمان همسایه‌ای
 داشتیم که از ارتش بدگویی می کرد. می‌گفت‌: "آقای عزیز! این حرف‌ها را نزنید.
 هرچه باشد ارتش مملکت ماست‌. ما باید آبادش کنیم و به آن خدمت کنیم‌. "
 از ویژگی‌های او، ‌نظم عجیب و حساس بودن به ‌کارهایش بود. خود
را مسئول و موظف به انجام کارها و وعده‌هایش می‌دانست.  صیاد شیرازی

منبع : شاهد یاران / روایت مادرش

ایمان


ایمان ژرف‌ترین پیوندهاست و فراتر از

حسب و نسب و خون و نژاد می‌نشیند.

ایمان بهشت گمشده وجود است. شهیدسید مرتضی آوینی

زلیخا



ای جمعه ی رویائیم وای از دل و تنهائیم

دور از امیر قافله ،در گیر نابینائیم
همچون زلیخا چشم من کم سو و نابینا شده
پیکی خبر کی آورد از یوسف زهرائیم

والفجر8


قرار بود که
«راهت» را ادامه دهیم . . .
ای شهیــــــــد!
مارا ببخش که املایمان قدری "ضعیف" است !
ما اکنون «راحت» ادامه می دهیم . . .

شهیدناصر صالحی

در موقعیتى از عملیات بیت المقدس، آتش دشمن، بى‏ امان مى ‏بارید. عراقیها
 بر روى خاکریز، توپهاى هوایى 23 میلى مترى گذاشته بودند. از این توپها،
فقط براى زدن هواپیماى جنگى درآسمان استفاده مى‏ شوداما دشمن براى مقابله با نیروهاى پیاده
از آنها استفاده مى ‏کرد. بچه ‏ها در جاده به کندى حرکت مى ‏کردند. شدت آتش، بچه‏ ها
را زمین گیر کرده بود. ناگهان ناصر صالحى - از مسئولان گردان انصار از تیپ 27 -
ضامن سه نارنجک را کشید و خود را به خاکریز دشمن رساند. توپها با انفجار نارنجکها
خاموش شدند؛ ولى صالحى، آماج گلوله‏ هاى دشمن قرار گرفت و درجا شهید شد.
 رزمندگان با دیدن این صحنه، تکبیرگویان به خاکریز دشمن هجوم بردند و سپس
خود را به جاده خرمشهر - شلمچه رساندند   شهید ناصر صالحی
منبع : ر. ک: خرمشهر، ص 50 و 51

شهادت




باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است
اگر در بطن کلمه شهادت بروید متوجه خواهید شد
 که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است.
 
شهید محمود خادم سیدالشهدا

نشانه حق


کلید داری کعبه نشانه حق نیست
کسی است حق،که در آن بی کلید می آید
و حاجیان همه یک روز صبح می گویند
چقدر بر تن کعبه ،سفید می آید