شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

والفجر8


قرار بود که
«راهت» را ادامه دهیم . . .
ای شهیــــــــد!
مارا ببخش که املایمان قدری "ضعیف" است !
ما اکنون «راحت» ادامه می دهیم . . .

سلام دایی جون


زمان بر ما گذشته است
واز ان موقعی که در
هشتمین والفجر خدایی شدیی
به سن16 نزدیک می شدی وعزیزم
 تو 16 ساله باقی ماندی

 
ومن بارگناهانم بیشتر شد
انقدر مانده ام روی این زمین که
 بوی تعفن گناهانم  نیز دیگر
مرا به خود نمی اورد.راستی بوی عید
می آید.اسفند ماه بود که پر کشیدی وباز
در وجودم تلاطم اروندوباز رفتن
 وپر کشیدن، دایی جان کجایی ببینی
ودیگر باره دستم را بگیری
دستی که  الوده گناهان شده
وپایی که در راه خدا قدم بر نداشت
ونفسی که لگامش ازدستم رها شده
ومرا با سربر زمین کوبیده است
دایی جان بغض گاهی انچنان سنگین
می شود که گلویم را می فشارد ومانند
ابری شده است بارانی ندارد 
دایی جان دستت را برای نجاتم
برآر .دایی جان دیگر نوشته هایم
 هم بوی عشق نمیدهد

دایی جان خیلی دوستت دارم

غواص-والفجر8


این خاک و این مرز و بوم با این سختی ها حفظ شده است

غواص-والفجر8

سیاهی شب همه جا را گرفته بود. بچه ها آرام و بی صدا

پشت سر هم به ترتیب وارد آب می شدند. هرکس گوشه ای

از طناب را در دست داشت. گاه گاهی نور منورها سطح

آب را روشن می کرد و هر از گاهی صدای خمپاره های

سرگردان به گوش می رسید. 30 متر به ساحل اروند

یکی از نیروها تکان خورد. خواست فریاد بزند که

نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در

گوشش چیزی زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازیر شد،

چشم هایش را به ما دوخت و در حالی که با حسرت به

ما می نگریست، گوشه ی طناب را رها کرد و در

آب ناپدید شد. از مرد پرسیدم: «چه چیزی به او گفتی؟»

با تأمل گفت: «گفتم نباید کوچک ترین صدایی بکنیم

وگرنه عملیات لو می رود، اون وقت می دونی جون چند

نفر... عملیات نباید لو بره» تمام بدنم می لرزید،

جوان در میان موج خروشان اروند به پیش می رفت. 

منبع : سایت صبح - راوی: آقای جابری


●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم ●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●

غواص


حال اگر میتوانی این گونه باشی بسم الله
جنگ نرم اینگونه مردان بی ادعا میخواهد تا باازخود
گذشتگی کشورشان رابه دست نااهلان نیندازند.
غواص به فرمانده اش گفت:
اگر رمز را اعلام کردی و تو آب نپریدم،
من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نیستی میتونی برگردی.
غواص جواب داد نه، پای حرف امام ایستادم. فقط
می ترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه.
آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم
و الآن هم خواهرم رو سپردم به
همسایه ها تا تو عملیات شرکت کنم.
والفجر8 ، اروند رود وحشی ، فرمانده تا داد زد
 یا زهرا (س)،
غواص اولین نفری بود که تو آب پرید !