میثمى چفیه اى که وسایلش را توى آن پیچید،
زده بود زیر بغلش. منتظر فرمانده ایستاده بود
که باش برود خط. اواخر شب تا اذان صبح از شهادت گفت.
همیشه کم حرف مى زد، حتی از این جور حرف ها.
اما آن شب دو - سه ساعت حرف زد. شهید حسین خرازی
منبع : [برگرفته از مجموعه کتب یادگاران
| انتشارات روایت فتح | فاطمه غفاری]
♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارساییها بنا به فرمان رهبری،
جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما
بنا بر احساس وظیفه شرعی میجنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
سردار شهید حاج حسین خرازی
در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند.
صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما
معتقد به معاد هستیم.
سردر شهید حاج حسین خرازی
پست نگهبانی ما شب بود. کنار اروند قدم می زدیم.
یکی رد می شد، گفت « چه طورین بچه ها ؟ خسته نباشید.
« دست تکان داد ، رفت . پرسیدم
«کی بود این ؟ » گفت « فر مان ده لشکر »
گفتم« برو ! این وقت شب؟ بدون محافظ؟»
شهید حاج حسین خرازی
منبع : کتاب خرازی