شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید شیخ محمدحسن شریف قنوتی


نیروهای ما اعم از تکاوران، ارتشی ها و نیروهای مردمی همه در پشت مسجد صد دستگاه
 موضع گرفته بودند و حرکتی انجام نمی دادند. بچه هایی هم که به هر نحو خودشان را به منطقه
 رسانده بودند، فقط یک اسلحه ی ژ۳ در دستشان بود. در این حین متوجه شدیم که یک روحانی با
 پای برهنه در حال جنب و جوشی عجیب است. ایشان با شجاعت و اقتدار این نیروها را
سازماندهی می کرد و ما را مبهوت کرد. شیخ در یک صبح تا غروب سه بار عراقی ها را از پل نو عقب راند.
 یعنی بچه ها را سازماندهی می کرد، در حد یک گردان بعد به وسیله ی طرحی که ایشان می داد
 عراقی ها را غافلگیر می کرد و تا آن طرف پل عقب می راند. بعد دوباره بچه ها را برمی گرداند
 و سازماندهی می کرد و مجدداً حمله می کرد.   شهید شیخ محمد حسن شریف قنوتی

منبع : برگرفته از پایگاه انفطار

شهیدناصر صالحی

در موقعیتى از عملیات بیت المقدس، آتش دشمن، بى‏ امان مى ‏بارید. عراقیها
 بر روى خاکریز، توپهاى هوایى 23 میلى مترى گذاشته بودند. از این توپها،
فقط براى زدن هواپیماى جنگى درآسمان استفاده مى‏ شوداما دشمن براى مقابله با نیروهاى پیاده
از آنها استفاده مى ‏کرد. بچه ‏ها در جاده به کندى حرکت مى ‏کردند. شدت آتش، بچه‏ ها
را زمین گیر کرده بود. ناگهان ناصر صالحى - از مسئولان گردان انصار از تیپ 27 -
ضامن سه نارنجک را کشید و خود را به خاکریز دشمن رساند. توپها با انفجار نارنجکها
خاموش شدند؛ ولى صالحى، آماج گلوله‏ هاى دشمن قرار گرفت و درجا شهید شد.
 رزمندگان با دیدن این صحنه، تکبیرگویان به خاکریز دشمن هجوم بردند و سپس
خود را به جاده خرمشهر - شلمچه رساندند   شهید ناصر صالحی
منبع : ر. ک: خرمشهر، ص 50 و 51

حجه الاسلام و المسلمین شهید مصطفی ردانی پور

نگاهش را دوخته بود یک گوشه ، چشم بر نمی داشت. مثل این که تو دنیا نبود .
 آب می ریخت روی سرش ، ولی انگار نه انگار . تکان نمی خورد .
 حمام پیران شهر نزدیک منطقه بود. دوتایی رفته بودیم که زود هم برگردیم.
مانده بود زیر دوش آب . بیرون هم نمی آمد. یک هو برگشت طرفم،گفت
« از خدا خواسته م جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها.»
 شهید مصطفی ردانی پور

منبع : کتاب ردانی پور

پاداش ان زیرکی

رسم عراقی ها این بود که وقتی عده ای را به

اردوگاهی می بردند، در هنگام ورود، از همان در

اتوبوس تامحوطه آسایشگاه تونلی درست می کردند.

در این تونل که دو ردیف سرباز روبه روی هم قرار گرفته بودند

، یک خیابا ن جنایت بود. کسی که از آن می گذشت

از ضربه کابل، نبشی، باتوم و... در امان نمی ماند.

این کتک یک بار هم نصیب من شد: از در اتوبوس که

پایین آمدم به یک سرباز پوتین به دست برخوردم.

کنار او یک سرهنگ نیز ایستاده بود. او پوتین

را بالا برد که نثار سرم کند، ولی من جا خالی دادم

و پوتین از دست او رها شد و خورد به سر سرهنگ!

***********
پاداش آن زیرکی کم نبود، فقط 80 ضربه کابل به کمرم،

کمری که ترکش آن را شکافته بود.


جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

استخاره

استخاره کرد . بد آمد .
گفت« امشب عملیات نمی کنیم.» بچه ها آماده بودند .
چند وقت بود که آماده بودند .
حالا او میگفت« نه» وقتی هم که می گفت « نه » کسی روی حرفش حرف نمی زد.
فردا شب دوباره استخاره کرد.بد آمد.
شب سوم، عراقی ها دیدند خبری نیست، گرفتند خوابیدند.
خیلی هایشان را با زیر پیراهن اسیر کردیم.
شهید ردائی پور