روزی سردار شهید علی چیتسازیان در کنار بچههای اطلاعات و عملیات گفت:
«اولین درس اطلاعات عملیات این است که: کسی میتواند از سیمخاردارهای دشمن عبور کند
که در سیمخاردار نَفْس، گیر نکرده باشد.» شهید علی چیت سازیان
کم توقع بود. اگر چیزی هم براش نمی خریدیم ، حرفی نمیزد. نوروز آن سال که آمده بود
، پدرش رفت و یک جفت کفش نو براش خرید . روز دوم فروردین ، قرار شد برویم
دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کردند، علی غیبش زد. نیم ساعتی معطل شدیم تا آمد.
به جای کفش ، دمپایی پاش بود . گفتم : مادر کفشات کو ؟ گفت : بچه ی
سرایدار مدرسه مون کفش نداشت ، زمستون رو با این دمپایی ها سر کرده بود ؛
من رفتم کفش هام رو دادم بهش . اون موقع علی دوازده سال بیشتر نداشت.
شهید علی چیت سازان
منبع : دلیل ، ص24
رفتیم توی کمپ اسرای عراقی. توی آن همه،
یک اسیر ناراحت و درهم،کز کرده بود یه گوشه.
علی آقا رفت سروقت او.دستی روی سر او کشید.
عراقی سفره دلش رو باز کرد که:
«یه انگشتری یادگاری از خانواده ام داشتم،
یه رزمنده ایرانی به زور اون رو از دستم در آورد!»
علی آقا،این رو که شنید انگشتر خودش رو درآورد
و کرد توی انگشت اسیر عراقی. یه تسبیح
هم بهش هدیه کرد و یه کمپوت گیلاس براش باز کرد.
اسیر عراقی زیر و رو شده بود.
شهید علی چیت سازیان
منبع : کتاب دلیل