شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

سالگرد شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم
سالگرد اسمانی شدنت مبارک باد
وصیت نامه شهید
از خداوند خواسته ام تا گناهان کوچک وبزرگم را
 ببخشد وانگاه مرا بسوی خود فرا خواند وحال که به
 چنین فیضی ناٸل امده ام از خداوند سپاسگزارم
 
ادامه مطلب ...

سرشهادت


ماازمرگ نمیهراسیم،امامیترسیم که بعدازما،

ایمان را سر ببرند. شهید مهدی رجب بیگی

شهادت


" از خداوند درخواست شهادت کن "

اگر خداوند فرمود که:
لیاقت شهادت را نداری..
بگــــــــو:

مگر آنچه را که تا به حال به من داده ای لیاقتش را داشته ام؟

کدامین نعمتت را لایق بوده ام که حالا برای این لیاقت داشته باشم؟


مگر تو تا به حال در بذل نعمت هایت به لیاقت من نگاه می کردی؟


" شهادت " را هم به باقی داده هایت ببخش..


اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

عملیات کربلای5




قبل از عملیات کربلای 5 جمعی از بچه های گروهان
 غواص الحدید از گردان حمزه سیدالشهدا لشگر 7
ولی عصر (عج) مشغول شوخی و مزاح با فرمانده بودیم
 که ناگهان فرمانده گفت: «بچه ها دیگر شوخی بس است،
 چند لحظه ای اجازه بدهید می خواهم وصیت نامه بنویسم.
 من تا دو ساعت دیگر شهید می شوم، بگذارید برایتان
 چیزی به یادگار بگذارم».
نیم ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که
 فرمان حمله صادر شد
 و درست زمانی که هنوز دو ساعت از
 آغاز عملیات سپری نشده
 بود فرمانده شهید «جان محمد جاری»
 به ملاقات معشوق خویش
 رسید و کربلایی شد.
راوی: پرویز پورحسینی

شهادت با ذکر عروج امیرمومنان(ع)

شهدا

شهادت با ذکر عروج امیرمومنان(ع)

من هنگام شهادت بسیاری از رزمندگان در

محضر آنان بودم تنها خاطره یک شهید را هرگز

فراموش نمی کنم. شهیدی که از تیپ 48 قدر

از استان کهگیلویه و بویر احمد بود و تا

آخر هم نامش را متوجه نشدم. عملیات کربلای 4 بود

و گردان های دیگر از کنار ما عبور می کردند،

بنده به مجروحان کمک می کردم و زخم هایشان را

می بستم. به دلیل همجواری منطقه عملیاتی با

رودخانه، مجروحان را سوار قایق می کردم و به

ساحل انتقالشان می دادم، در همین حال رزمنده ای

که در کنار رودخانه با صورتی زرد و آغشته به

خون افتاده بود، توجهم را جلب کرد، به سوی

او رفتم و به سوی ساحل کشیدمش، متوجه شدم که

هر دو پایش از ناحیه بالای زانو قطع شده است.

  ادامه مطلب ...

شهید بابایی


مدتی قبل از شهادتش ، در حال عبور ازخیابان

سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم .

او معلولی را که هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت ،

بردوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود،

پارچه ای نازک بر سر کشیده بود . من او را شناختم و

با این گمان که خدای ناکرده برای بستگانش حادثه ای

رخ داده است ، پیش رفتم . سلام کردم و با شگفتی پرسیدم :

«چه اتفاقی افتاده عباس ؟ کجا می روی »

او که با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندکی ایستاد

وگفت: «پیر مرد را برای استحمام به گرمابه می برم .

او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته!»

(راوی: میرزا کرم زمانی)

شهادت




باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است
اگر در بطن کلمه شهادت بروید متوجه خواهید شد
 که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است.
 
شهید محمود خادم سیدالشهدا

ارزوی من




الهی بریدن از همه چیز و گرویدن به تو نهایت آرزوی من است ؛
الهی ما را قدرتی ده که بتوانیم با نفسمان مبارزه کنیم و کاری را انجام دهیم
 که رضای تو در آن است.ما را از خود دور نکن که هر کس
 از تو دور شد هلاک شد.
طلبه شهید احمد عنایتی

مرگ

مردم! شما را به یادآوری مرگ،

سفارش مى‏ کنم، 

از مرگ کمتر غفلت کنید،
چگونه مرگ را فراموش مى‏ کنید در

حالى که او شما را فراموش نمى ‏کند؟

و چگونه طمع مى ‏ورزید در حالى

که به شما مهلت نمى‏ دهد؟

مرگ گذشتگان براى عبرت شما کافى
است، آنها را به گورشان حمل

مى‏ کردند، بى آن که بر مرکبى سوار باشند،

آنان را در قبر فرود آوردند

بى آن که خود فرود آیند.

( نهج البلاغه / خطبه ۱۸۸)

تیتری برای این تصویر بیابید


نمایی که مشاهده می کنید متعلق

به یکی از لحظات دردناک و

ماندگار دفاع مقدس است.

لحظاتی که در آن ایام زیاد

تکرار می شد؛ تصویری از

وداع

آخر دو دوست با یکدیگر.

شهادت



شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهندما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
 غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند .
شهید سید مرتضی آوینی

شهادت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شهادت پس از مجروحیت

 مجروح شدن بچه ها شکل عجیبی داشت.فقط آن هایی که تیر و ترکش خورده اند،

میدانند سرب داغ چه دردی دارد.به دلیل شرایط خاص عملیات، خیلی از مجروح ها

را نمی توانستیم به عقب منتقل کنیم .خدا میداند سرمای هوا و گل و لای چسبیده

به محل زخم ها و ضعف ناشی از خون ریزی چه بر سرمجروح می آورد!

با همه این اوصاف، بچه ها درد را تحمل میکردند و فقط ائمه اطهار علیهم السلام

را صدا میزدند.کم پیش میآمد کسی بی قراری کند. یکی از آر پی جی زن ها

ساعت 11شب با اصابت گلوله ای از ناحیه شکم مجروح شد. تا صبح نمی توانستیم

کاری برایش انجام دهیم . تمام شب به خود می پیچید.ذکر میگفت و امام را دعا می کرد.

صبح داشتیم به عقب انتقالش میدادیم .رنگ صورتش عوض شدبه زور نفس می کشید

اما دیگر به خود نمی پیچید. لحظه ای آرام گرفت. دهانش را به زحمت باز کرد.

زبانش خشک و ترک خورده بود. آهسته با همان نفس بریده اش گفت:

می خواستم به کربلات بیام ..اما نشد.. حالا پیش خودت میآم

حسین جان..ودیگر صدایی از اوبرنخواست.

راوی: محمدمهدی مسلمی عقیلی

شهادت


اول قرار بود با هم سفر کنیم

رفتن نصیب شما شد وتمنا نصیب من

غواص


ﺧﺒﺮ 270 ﺷﻬﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ
ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ؟ 175 ﻏﻮﺍﺹ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﯾﻌﻨﯽ
ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ. ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺷﺎﻥ ﺣﺘﯽ ﺟﺎﯼ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﻧﯿﺰ
ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﯾﻌﻨﯽ بعثیها!!! ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩاند.
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ، ﺑﻪ
ﭼﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﯼ، ﺍﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ؟!!!
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ؟ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻼﯼﻭﻃﻦ؟ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ؟ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ
 ﺭﺍﻫﺘﺎﻥ ﺭﺍﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪﺩﺍﺩ؟ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ...
ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ ﺑﺮﺍﺩﺭ. ﻧﺸﺪ. ﺧﺠﻞ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ
ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺮ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺩر.
زمستان 65؛ کربلای چهار؛ گردان یاسین؛
نوجوانان غواص؛ 120 غواصی که رفتند و فقط 4
نفر برگشتند و حالا پیکر مطهرشان در یک گور
دسته‌جمعی در عراق تفحص شد و برگشت!

انقلاب اسلامی

وای بر آن انقلاب و انقلابی که در بامداد پیروزی بخواهد به محیط آرام

و آسایش دهنده ی انقلاب پیروز شده، دل ببندد و با شهادت و

مبارزه و پیکار خداحافظی کند. شهید دکتر بهشتی

گل سرخ

 



 

مدت ها بود از مهدی خبری نداشتم.


شبی حضرت زهرا- سلام الله علیها- را به خواب دیدم.

کفش هایشان را جلوی

 


پایشان جفت کردم، وگفتم: «آیا شما خبری از پسرم دارید؟»

 


 در پاسخ، شاخه ای گل سرخ به من دادند.چند روز بعد،

خبر شهادت فرزندم را آوردند.

 


 


 راوی: مادر شهید محمد مهدی عطاران»


منبع:« روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی،ص96،

  

زندگی زیباست


زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ،

سلامت تن زیباست اما پرنده عشق ، تن را قفسی میبیند

که در باغ نهاده باشند . شهید سید مرتضی آوینی

جـــَــنـــگِ حــُــســـیـــنــی


خـــَــســـتـــــه مـــَــنــشــیــن
کـــه حــُدَیـبــیــــه, حــُـنـیـنـی دآرد

عـــآقـِــبــَت صـــُـلــــحِ حــَــســـَــن

جـــَــنـــگِ حــُــســـیـــنــی دآرد . . .

بخشی از مصاحبه با همسر شهید داریوش رضایی نژاد

بخشی از مصاحبه با همسر شهید داریوش رضایی نژاد
  از تنها یادگار شهید رضایی نژاد برایمان بگویید.

آرمیتا در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۸۵ متولد شد،
به قول خودش ۸۵ برعکس ۵۸ (یعنی سال تولد من) هستش
و از جهت دیگر دقیقا سی سال بعد از پدر به دنیا آمده،
چون داریوش متولد ۱۳۵۵ بود و هر دو در
سال مضرب ۵ به دنیا آمدند.


بسیاری از خصوصیات اخلاقی و ظاهری اش شبیه پدرش بوده
و در حال حاضر کلاس اول را تمام کرده
ولی به قول خودش تا پاش رو توی کلاس دوم نذاره
 هنوز کلاس دومی نیست!
تنها آرزوی من عاقبت به خیری آرمیتاست.

آیا پس از گذشت سه سال از شهادت پدر،
هنوز هم این بی تابی‌ها را دارد؟

بله، گاهی اوقات بسیار بی تاب و دلتنگ می شود،
حتی گاهی فکر می‌کنم هر چی بزرگتر میشه
شرایط برای آرمیتا سخت‌تر می‌شود
و بیشتر احساس دلتنگی می‌کند...

شهادت


مثل همیشه خندید و گفت: «مادر من!
شهادت
 سعادت می خواهد .
شهادت قبایی نیست که برتن هرکسی برازنده باشد.»

نماز اقا مهدی زین الدین


شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم.
حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر.
تو شب بیا خونه مون بخواب. »

بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم.
 ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم
 خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم
آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند.

آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد.
هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم.
انگار کسی ناله می کرد.

از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی
 آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته
 توی ایوان و رفته به سجده.

شهادت


♥♥♥♥▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬ ♥♥♥♥
  حضرت ماه:

شهادت، مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است.

♥♥♥♥▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬ ♥♥♥♥


صیاد شیرازی


●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●
هرلحظه این احساس را داشتم; که هر وقت باشد،

شهید مى شود. همیشه هم بهش مى گفتم.


مى گفتم که : «هر وقت باشه، شهید مى شى.

ولى دوست دارم به این زودى ها شهید نشى.

هنوز پسرام داماد نشدند.

مى خوام خودت دامادشون کنى. »

خواب دیده بود.

دیده بود که یکى از دوست هاى شهیدش آمده ببردش.

نمى رفته. به ما نگاه مى کرده و نمى رفته.


ما خیلى گریه مى کرده ایم.

دوستش به زور دستش را کشیده بوده و برده بودش.


بعد از این خوابش، بهم گفت:
«تو باید راضى باشى تا من برم.

خودت رو آماده کن. »

●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●

شهید صیاد شیرازی

امام هادی علیه السلام


حضرت امام هادی النقی  علیه السلام :    الْغَضَبُ عَلى مَنْلا تَمْلِکُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ؛ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر،ص141
 غضب و تندى در مقابل آن کسى که توان مقابله با او را ندارى ،

علامت عجز و ناتوانى است ، ولى در مقابل کسى که توان مقابله

و رو در روئى او رادارى علامت پستى و رذالت است.

شهادت


یکی از پاسدارانی که در بیمارستان شهید کلانتری

اندیمشک بستری بود، از ناحیه چشم جراحت برداشته

و هر دو دستش قطع شده بود. با چنین وضعی که

برای او در عملیات پیش آمده بود، شروع به

راز و نیاز و نماز کرد و با وجود قطع دست،

بازوانش را هنگام قنوت بلند می‌کرد.

این برادر پاسدار چند روز بعد شاهد شهادت

را در آغوش کشید و آسمانی شد   پاسدار شهید

منبع : راوی: آمنه داغری؛

ر. ک: هم پای مردان خطر، ص 101