ای کاش کسی برای آقا تب داشت
یادی ز امام منتظر بر لب داشت
قربان غریبی ات شوم مهدی جان
ای کاش که صاحب الزمان زینب داشت...
چه باشم چه نباشم
بهار در راه است
بهار همنفس ، ذوالفقار در راه است
نگاه منتظران ، عاشقانه می
خواند
که آفتاب شب انتظار ، در راه است
هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند
و ثانیه ها را به خاطر دیدنت می شمارند ؛
چرا که همه هفته به امید جمعه می مانیم و
هنگامى که جمعه فرا می رسد زمین و زمان
بوى تو را می دهد ؛ امّا غروب جمعه دلم را
می شکند و هنگامى که جمعه می رود دلم می
چرا که روزى که وعده داده اى که خواهم
آمد بدون تو سپرى شد !
ای عزیز زهرا ! ای پیشوای محرومان ،
ای دادخواه مظلومان ، ای فریاد رس درماندگان،
ای آخرین امید ، دیدگان جستجوگر ما بر
داروازه ی هر سحر قامت تو را منتظر است ،
آیا می شود که شام تار هجران ما به
صبح روشن وصالت بدل شود .
جای ماهی کجاست؟ در دریا
پس چرا زیر خاکها بودند؟
ماهی و خاک! قصه تلخی است
کاش در آبها رها بودند
دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج ماهی را
ماهی و دست بسته زیر خاک!
من نمی فهمم این سیاهی را
این سیاهی که یک نفر با خاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خاک
حل کند یک نفر معما را!
بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهیها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق ماهیها
کاش میشددیده ناقابل مافرش کیسوی تو می شد
کاش میشدانتظارمنتظربپایان رسدوهوا میزبان
یاس ها ونسترن ها خاک پای مهدی زهرا شود
کاش میشدتوهم ازانتظارخسته شوی وبرای
فرج دعاکنی
کاش میشد...
چه سالها که گذشت و بهار منتظر است
بهار ِ زخمی ِ پشت حصار منتظر است
چه سروها که به دست ِ تبر شهید شدند
شقایق ِ دل ِ ما ، داغدار منتظر است
از این لباس سیاه عزا ، دلش پوسید
سحر مگر برسد ، شام ِ تار منتظر است
بهانه گیر شدند و به گریه افتادند
ستاره کشت خودش را ، سه تار منتظر است
چه قدر پنجره باز است رو به سوی امید
چه قدر دلشده ی بیقرار منتظر است
مگر به مقصد ِ خورشید رو بگرداند
در ایستگاه ِ تغزّل ، قطار منتظر است
کویر شد دل عشّاق و آسمان خشکید
بیا که عشق ببارد ، بهار منتظر است
جای "شهید زین الدین" خالی که
میگفت:
در زمان غیبت امام زمان به
کسی منتظر میگویند
که منتظر شهادت باشد...
خانمش میگفت:
هنوزم که هنوز است صدای کمیل
خواندنش را میشنوم..آیا باورتان میشود..؟