بگذار عشق زمین گیر شود بعد برو
لااقل غصه و غم پیر شود بعد برو
اگرم قصد سفر داشته ای پرده گشای
چشمم از دیدن تو سیر شود بعد برو
خوب می دانی زلیخای
جنون با من چه کرد
پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم
نوح من ! خاصیت عشق است
امواج بلند
کشتی ات را بشکن و بنشین به طوفان دلم
سلام ای اسمانی ،که زمینی بودنت هم
اسمانی بود امده بودی تا برای انهایی
که عشق را در خاکی ترین کره ارض
پیدا می کردند بگویی که عشق فراتراز
اینجاست درجایی که لامکان ولازمان
بودنش برای انهایی که دل درگروحضرتش نهاده
بودندبه اثبات رسیده بود.
دنیا
جان به لب آمده در ظلمت غم کی به دادم رسی ای صـبـح امـیـد؟
آخر این عشق مرا خواهد کشت عـاقـبـت داغ مـرا خـواهـی دیــد...
دلـــت کـه گـرفــت، دیگر مـنـتِ
زمیـــن را نــکـش!
راهِ آسمـان بـاز است...
پر
بکش!
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند
اى که گریزگاهى نیست جز بسوى او
اى که پناهگاهى نیست جز بسوى او اى که مقصدى نیست
جز درگاهش اى که راه نجاتى از (عذاب و قهر) او
نیست جز خود او اى که رغبت و اشتیاقى نباشد جز به
درگاه او اى که جنبش و نیرویى نیست مگر بوسیله او اى
که کمک نجوید جز به او اى که توکل نشود جز بر او اى که
امیدوار نتوان بود جز به او اى که پرستش نشود جز او
دعای جوشن کبیر
خدایا مدتی است که دیگر منت زمین وزمینیان را نمیکشم
مدتی است که متوجه اسمانت شده ام
مدتی است که عشق را اززمینیان گدایی نمیکنم
خدایا فهمیده ام که عشق انجایی است که تو میگویی
نه انجایی که خاکیان مثل خودم در صدد گفتنش هستند
وهرکسی بنوعی میگوید ومرا از خود بازداشته اند
بی تـــــــو دلـــ♥ـــم گرفته ازایـن ازدحـام شــــهر
آقـا اجـازه! دست خودم نیــست خســـته ام
در درس عشــــ♥ـــق من صـفِ آخـــــرنشسته ام
در این کلاس ، عاطــــــفه معنــــــا نمیـدهد
اینـجا کـسی بـرای تـــــو برپـــــا نمیــــــدهد
آقـــــــا اجــــازه ! بغـــــض گرفتـه گلویمان
آنقـــــــدر رد شدیم که رفـــت آبرویمان
به روی ندیده ات قسم چشمان عاشقم در
پی واژه ای می گردند تا نامت را صدا کنند
اما چه کند واژه ها و چه بی معناست
هر واژه ای در برابر معنای وجودت ...
از مهربانی « م » می چینم
...
از هدایت « ه » را ...
در زیبایی باطنشان که شکی نیست
برگزیده خدا بودند
اما در زیبایی ظاهر دست نخورده شان هم
از خیلی ها سرترند
ودرعشق دنیایشان هم عندربهم یرزقون شدند