بگذار عشق زمین گیر شود بعد برو
لااقل غصه و غم پیر شود بعد برو
اگرم قصد سفر داشته ای پرده گشای
چشمم از دیدن تو سیر شود بعد برو
جمعی از یکی از اولیاء خدا درخواست نصیحت کردند.
فرمود:«هر کدامتان می داند کی می میرددستش رابالا برد!»
کسی دست بالا نبرد.
سپس فرمود:« هر که برای مرگ کاملاً آماده است
دست بالا گیرد!»
باز هم کسی نبود.
فرمود:«در حیرتم ازگروهی که نه وقت رفتنشان رامی دانند
و نه آماده ی سفرند!!!»
┘◄پ.ن:آیا ما آماده ایم؟
حکمت357 : (مردمى را در مرگ یکى از
خویشاوندانشان چنین تسلیت گفت)
مْردن از شما آغاز نشده ، و به شما نیز
پایان نخواهد یافت. این دوست شما
به سفر مى رفت، اکنون پندارید که
به یکى از سفرها رفته ؛ اگر او باز نگردد
شما به سوى او خواهید رفت.
عازم یک سفرم ،
سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و
امیدم به خداوندی اوست …