یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت
این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار می کند
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست
به روی ندیده ات قسم چشمان عاشقم در
پی واژه ای می گردند تا نامت را صدا کنند
اما چه کند واژه ها و چه بی معناست
هر واژه ای در برابر معنای وجودت ...
از مهربانی « م » می چینم
...
از هدایت « ه » را ...
بارها با هم در زمین فوتبال به اتفاق دیگر دوستان بازی کردیم ،.
اخلاق ما مثل بقیه هم سن و سالهایمان بود ؛ یک گل که میخوردیم ،
سر هم تیمی هایمان داد می کشیدیم ؛ توپ که اوت می رفت ،
جرزنی میکردیم . خلاصه خیلی موقع ها احترام هم دیگر را نگه نمی داشتیم.
اما از وقتی حسین به جمع ما اضافه شد ، توی هر تیمی بود
نمی گذاشت بچه ها به هم بی احترامی کنن. می گفت :
« خب چیه ؟! گل خوردیم دیگه ، جبران می کنیم، ارزش نداره و ...»
همه بچه ها تحت تاثیر این آرامش و مهربانی حسین قرار می گرفتند
و آرام می شدند. شهید حسین نوروزی
منبع : می خواهم حنظله باشم ، ص 14
عــاقبت روزی حدیث عـشق جالب می شود
مهــــربـــانی بــــر زمین دل غالب می شود
♥•٠·
حـــاکم دنیــا و دیــن مــردم این ســـرزمین
باز از نســـل علی ابن ابی طالب می شـود