خدایا دلتنگم
خدایا تورو دوست دارم
یا ستارالعیوب ویا غفار الذنوب
عشقی که داشتنش همه وهمه است
توباشی چیزی نمیخواهم
تویی عشق ،تویی هجر،تویی قریب،تویی وصل
سلام شهدا
سلام ای سینه سرخان پرواز عشق
سلام بهترینهایم
سلام ای اسمانیان
وسلام بر تو ای عشق
ببخشید مرا که از یادتان غافل شدم
ببخشید مرا که عشقتان را زمینی دانستم
ببخشید که یادم رفت در هنگام عروجتان
نگاه به من زمینی کردیدو گفتید
چقدر زمین حقیر است ....
ومن هنوز به عمق این مسئله نرسیدم که
زمینی بودن وقتی است که ...........
من معنی لیاقت وعشق راخواستم بدانم
اما توکه نامت بر شهید است...
ایا خواستن من لازمه همه انچه که هست نیست
معنای اشک جاماندگان قافله را که میدانی
معنی جاماندن راکه میدانی
معنای قافله عشاق را که میدانی
معنای قافله سالار را که میدانی
پس ای قافله سالار عشق مرا نیز دریاب
صل الله علیک یا اباعبدالله.
وقتی به استانه ورودی درب حرمت می رسم
نــــآگهـــآن می ایستم
به نشانه احترام دست بر سینه گذاشته ومی گویم
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
از رفتنت دهان ِ همه باز .... انگار گفته بودند : پرواز پـر واز از : قیصر امین پور
تنهایان بودند به وصل رسیدگان ، اما در زمان وصال کو فرصت گفتار سینا به منش
عقل بی اختیار. اما قلمرو آل کسا، ساحت امانتداری و
اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمی دهند که هیچ ،
بال می سوزانند . آنجا ساحت انی اعلم ما لاتعلمون است ،
آنجا ساحت علم لدنی است ،
رازداری خزاین غیب آسمان ها و زمین؛
آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله ، و مرد این میدان
کسی است که با اختیار ،از اختیار خویش درگذرد و طفل
اراده اش را در آستان ارادت قربان کند ... و چون
اینچنین کرد، در می یابد که غیر او را در عالم
اختیار و اراده ای نیست و هر چه هست اوست.
منبع: گزیده ی مقاله "فتح خون" فصل دهم:
تماشاگه راز // اثر ماندگار "سید مرتضی آوینی"
دلت می خواد یکی باشه تا باهاش دردو دل کنی
نه اینکه کسی نیست و نتونی باهاش باشی..چرا هست
ولی اونی که می خوای نیست...
اینجوروقتا چقدر
گم میشی و تنهاسکوت زندگیت روپر می کنه
البته این روایت دنیایی سکوتهوتنهایی
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت