شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهادت زیباست

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است

دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است

پرنده ترین پرنده عشق

هرچه بسوی اروند پیش می رفتیم مسیرجاده برایم

غمگینی خاصی را به دنبال داشت

راستی عباس اینجا پر کشیده بود

اویی که دلم برایش هر لحظه تنگ تر تنگ ترمی شود

راستی این چه رمزی است که بین من اوست

من خاکی ترین خاکی واوپرنده ترین پرنده عشق

دوازده

ساعت رسیده رأس قرارِ دوازده
 دردی نشسته گوشه کنار دوازده

خورشید رفته عشق بیارد برایمان
 در پشت ابر مانده تبار دوازده

در لابه لای غربت خود غوطه میخورد
 در سیل اشک، دار و ندار دوازده

ساعت هنوز عاشق وقت رسیدن است
 افتاده باز دورِ مدار دوازده

دست زمان به صورت آن ماه قد نداد
بالا گرفته قامت یار دوازده

ساعت از انتظار سرش درد میکند
 حتی زمین شده ست دچار دوازده

در ایستگاه عقربه ها ایستاده ایم
 چشم انتظار سوتِ قطار دوازده!

مرضیه عاطفی سمنان

پرنده عشق



پرنده در صدای خوشش رنج و درد و ماتم نیست

پرنده اهل شکوه و اهل گلایه و غم نیست

و خوش بحال هوایش

و خوش بحال دلش 

و خوش بحال پرنده

که مثل آدم نیست.

شاهد مرگم



شــــاهــد مـــرگ غـــم‌ انـــگــیـز بــهـارم چــه کـنـم
ابــــر دلـــتـــنـــگــم اگـــر زار نــبــــارم چــه کـــنـم

نــیــســت از هــیـــچ طــرف راه بـــرون شــد ز شــبـم
زلــف افــشــان تــو گــردیــده حــصــارم چــه کــنــم

از ازل ایـــل و تـــبــــارم هــمـــه عــاشــق بــودنــد
ســخــت دلـــبــســتـه ایــن ایــل و تـبــارم چــه کــنـم

مــن کــز ایــن فــاصـــلـه غــارت شـده چــشـم تــوام
چــون بــه دیـــدار تـــو افــتــد ســر و کــارم چـــه کــنــم

یــک بـــه یـک بــا مـــژه‌هــایــت دل مــن مــشـغــول اســت
مـــیــلــه‌هــــای قـــفـــســـم را نـــشــمـــارم چـــه کــنـم

ای عشق


ای حضرت عشق

میخواهم♥پربازکنم ♥ در آسمان ♥شهادت پرواز کنم

ای عشقم ای  پروردگارم دستم را بگیر و

ازمن بگیر انچه را  که مرا به

◘زمین ◘دل بسته است

هم چاه سر راه تو باید بکنیم

 

 دلا پرواز عشق را دیده ام من

 به صد معیار عشق سنجیده ام من

دمی که عشق پر می زد به دلها


به عین و قاف عشق خندیده ام من


به نام حضرت عشق

خواستم بگویم حسین در زمین قاضریه منتظر مانده است

تا چنین روزی بیاید ومردان مردی از دیار پارسیان

برای ندای هل من ناصر بر زمین مانده او تلاش کنند

وحسین سر سلسله عشاق است واینجاست که تو در میابی

که هر که فانی در عشق شد خونبهایش حضرت عشق میشود

ثارالله به چه معناست وکسی درک نمی کند مگر انکه بر

این عشق که محوراصلیش فنای در حضرت حق است راه یابد

واین راه را شهدای ما پیمودندوحال انکه عشق فراسوی

این زمان واین مکان است وعشق لازمان ولامکان است

پس ای عشق دست ما را نیز بگیر واز این دنیایی

که مولای عشاق حضرت علی انرا سه طلاقه کردنجات

بخش خدایا دلم ازاین دنیا گرفته است که دنیا را

 شیرینی است مهلک که عشاقش را با ان به خود میخواند

وعشق دنیایی را دوامی نیست وعشق حضرت حق لذتی دارد

به پهنای افلاک واین  عشق دنیای را لذتی است به

اندازه دقایقی که چشم از روی هم بردارم پس ای عشق

که تو از ازل بخاطر او بوجود امدیم مرا نیز دریاب

به یاد اونهایی که


به یـاداونایی که«نگفتن» مابابقیه فرق داریم
.
.
.
ولی
« ثابتـــ » کردن..
وبه یاد اونایی عاشق بودن وبه یاد اونایی
که نخواستن حتی یک وجب از این
خاک رو اشغال کنن وگمنام ماندند
وای برما بر فردای ما
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════

گل تازه شکفته

golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgol


«فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا»
♥•٠·˙
غنچه از خواب پرید،
و گلی تازه شکفت،
خار خندید و بدو گفت سلام،
و جوابی نشنید ...

خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت،
گل چه زیبا شده بود ...

دست بی رحمی نزدیک آمد ...گ
گل سراسیمه زِ وحشت افسرد،
لیک آن خار در آن دست خلید ...
و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید،
خار با شبنمی از خواب پرید،
گل صمیمانه به او گفت سلام ...

گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود ..


golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgol

کربلا



کــربلا ... مــیـــزان عشق اســـت.هیچ

کس را تا به کـربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد !

شهید سید مرتضی آوینی

عاقلان


بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ...
راحلان طریق عشق می دانند که
 ماندن نیز در رفتن است

آه . . .


آه ایــنـجــا غــربــت وغــم مــانـده اســت
عــشــق در خــط مــقـدم مــانـــده اســـت
شهـــر بـــوی ســـکــه و ــان مــی‌دهـــد
بــــوی دالان‌هـــای زنــدان مــــی‌دهــــد
کــوچــه کــوچــه شــهـر را گــردیــده‌ایــم
یــک ســلام بــی‌طــمــع نــشــنـیـده‌ایـم
شــهـر یــعـنــی مــقــتــل مــردان مـــرد
شــهـر یـعـنــی زخـــم خــوردن بــی نــبــرد
شــهــر یــعـنــی کــوفـه‌ی رنـــگ و ریــا
مــســلـم تـــنــهــا اســیــر کـــوچــه‌هـا

عشق


بکوشید تا عاشق شوید

چرا که مسیر عشق بی انتهاست "

مبدأش کربلا ،

مقصدش تا خداست

"شهید علی رضوانی"


دخیلک یا عباس



کسی از نام ابالفضل اگر دم بزند

عشق پیدا شود و خیمه به عالم بزند


دخیلک یا عباس


ارامش

آرامش نہ عاشق بودن است
نہ گرفتن دستے کہ محرمت نیست
نہ حرف هاے عاشقانہ و قربان صدقہ هاے چند ثانیہ ای...
آرامش حضور خداست وقتے در اوج نبودن ها
نابودت نمیکند...
وقتے ناگفتہ هایت را بے آنکہ بگویے میفهمد
وقتے نیاز نیست براے بودنش التماس کنے
غرورت را تا مرز نابودے پیش ببرے ،
وقتے مطمئن باشے با او
هرگز
تنها
نخواهے بود ...
آرامش یعنے همین ،تو بے هیچ قید و شرطے خدا را دارے ..


3184c908.gif

شهید مصطفی چمران



مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این

دختر صبح که از خواب بلند میشه باید لیوان شیرو قهوه جلوش بذاری

و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته. اما خدا میدونه مصطفی

تا وقتی که شهید شد ، با اینکه خودش قهوه نمیخورد همیشه برای من

قهوه درست میکرد. میگفتم واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم .

میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارو انجام بدم . همین عشق و

محبتهاش به زندگیمون رنگ خدایی داده بود.

  شهید مصطفی چمران

منبع : افلاکیان جلد 4 ص 7

عشق


سپاس یی ‌کران مهربان خدای خالق را که

شناخت معرفت خویش را به من آموخت،

سپس عشق به راه خود را در دلم نشانید.

روحانی شهید مهدی آخوندبان

قلب

بـیـن ُالـحَـرمـیـن کـه بـاشـی.. " نَـبـضَـت نـمـی زنـد "
چون قلب تمام عشق در قتلگاه باز ایستاد.

سلام بر لب تشنه ات



سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند

غافل از واقعه روز حسابت نکند

♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙

ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی

آنچنان باش که ارباب جوابت نکند


♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙

♥سلام بر مهدی♥


نــام تــو
بــر قـاب قلبـم حک شــده
خـــورده بـــر دیـــوار سینــه
بــا دوازده بسـت عشــق
♥سلام بر مهدی♥


♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙

محرم


غیر از غم معشوق در عالم خبرﮮنیستــــ
  جایـﮯ خبرﮮ نیستـــ ڪﮧ از غم خبرﮮ نیستــــ


ده ماه همـﮧ منتظر ماه تو هستنــد

  در سالــــ بـﮧ جز ماه محرҐخبرﮮ نیستـــ...

شهید علی پورحبیب


ظرف ها را از مادر گرفت ، شست و گفت :

دستات دیگه حساسیت گرفته مادر.

مادر رفت سراغ غذا

که روی اجاق گاز بود. پسر ، دنبال مادر رفت ؛

مثل اینکه می خواست به مادر چیزی بگوید .

رفت کنار مادر و خیلی مودب گفت :

مادر چرا اسمم را گذاشتید فرزام؟!

چرا علی نه ؟!

حسین نه ؟! ... و ادامه داد که :

آخه آدم با شنیدن فرزام یاد هیچ

انسان خوبی نمی افته! من اصلا

صاحب نامم رو نمی شناسم

که بهش افتخار کنم!

از همان روز به بعد بود که همه

علی صدایش می زدند

  شهید علی پورحبیب

منبع : آب زیر کاه ص 37


خدا


خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم

همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم

چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :

بی انتهاست ، بی دریغ است

و چون یک دست مهربان

همیشه بالای سرماست !

خدایا عشق را بر خانه قلبم بتابان که هرروز

صبح بفهمم تویی که حی لایموتی

وبفهمم که توی اول  واخر وظاهر وباطنی



عشق حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف



خدایا تو را شکر می کنم که عشق حضرت مهدی ( عج )

را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر می کنم

که مرا به زیور ایمان آراستی.

شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد