اینروزها دلم داغ دار است
داغدار گلهای عزیزی که پر کشیدند
داغدار بهترینهای عاشقی
داغدار مدافعین حرم حضرت زینب سلام الله
واین داغ چنان مرا در گیر خود کرده است که
حرفم شده است بغض وآهم شده بارانی ترین روزهایم
آغاز ابرها
در ساعت یک است به وقت نجف
کمی پس از دو
باران گرفت در کنار بقیع
درست ساعت سه طوفان شد
در کربلا
حالا به ساعت من
فقط کمی به لحظه موعود مانده است.
علیرضا قزوه
باتوام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمانها گرفت بارش تیر
تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
باتوام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
وقتی آن روز رفت سمت فرات
در دلش غصه های دنیا بود
تو اگر در میانمان بودی
شاید الان عمویم اینجا بود
رحمت و عشق از تو می بارید
قبل ترها چه باوفا بودی
باتوام ای حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟!
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
بــــــــــه دل شـــــور محـــــرم داشت بـــــاران
هـــــزاران قطـــــــــــره ماتـــــــم داشت بـاران
خــــــــودم دیـــــدم، میـــــــان دستــــه آن شب
بــــه روی شانـــــــه پـــــــــرچم داشت بـــاران
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
ﺧُــﺪﺍﯾــﺎ ...
ﻣﯿـــــﺪﺍﻧَﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺘـَــــﻢ
ﺧﺴﺘـــﻪ ﺍﯼ
ﮐـــــﻤﯽ ﺻﺒـــﺮ ﮐُﻦ ﺧـــــﻮﺏ ﻣﯿﺸــــﻮﻡ ....
ﺑُﮕـــــﺬﺍﺭ ﺑــــﺎﺭﺍﻥ ﺑﺰﻧــَــــﺪ ...
ﺩﻟـــــﻢ ﺑﮕﯿـــــﺮَﺩ ...
ﻣﯿـــــﺮﻭﻡ ﺯﯾﺮ ﺁﺳﻤــــﺎﻧَﺖ ...
ﺩﺳﺘــــــﻬﺎﯾَﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﺳﭙــــﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺘـَــﺖ ...
ﺳـــﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯿـــﮕﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺘـَﺖ ...
ﻗﻠـــــﺒَﻢ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺍﺷﮑــــــﻬﺎﯾﻢ ﮐﻪ ﺟﺎﺭﯼ
ﺷَــﻮﺩ
...
ﻣﯿﺸــــﻮﻡ ﻫَﻤﺎﻧﯽ ﮐــــﻪ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﭘـــــﺎﮎ،ﺍﺳﺘــــﻮﺍﺭ،ﺍﻣﯿـــــــﺩﻭﺍﺭ ...
ﺑــُـــــﮕﺬﺍﺭ ﺑــــﺎﺭﺍﻥ ﺑــــــﺰَﻧــــﺪ...
یالطیف...
همین
که حواست به تنهایی های من هست
همین
که ردِ بوسه هایت را
در
شبهای دلتنگی و بارانی
روی
گونه های باران خورده ام
حس می
کنم...
برای درمانِ همه شکستگی های دلم کافیست
چه
طعمِ شفابخشی دارد
زمزمهِ
نامِ عزیزت
وقتی به لهجه باران صدایت می زنم
عشق به سراغم می آید ودق الباب میکند
اری اینجاست که تازه می فهمم
عشق هایی که انرا دوست داشتم
بازیچه بوده است ودستی درکارتا
تورا ازمن بگیرد
آن روز ها که بچه تر بودم ..
وقتی به "اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته"
دعایِ کـمیل می رسیدم...
باران بود که می بارید...
این روز ها که باید آدم تـــــر شده باشم،
حکایت عجیبی دارد این اشک
کافیست تا حروفش را به هم
بریزی تا برسی به کاش
راستش را بخواهی امروز هیچ
اتفاق خاصی رخ نداد
فقط امروز باران کوتاهی بارید
اما زار زار