شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید چمران


دکتر چمران را که از اتاق عمل مى‏آوردند، مى‏خندید. فکر مى‏کردم که به تهران منتقل

و تا مدتى راحت مى‏شویم. به او گفتم: مى‏رویم؟ با خنده گفت: نمى‏روم. اگر بروم تهران،

روحیه بچه‏ها ضعیف مى‏شود. هنوز کار از دستم بر مى‏آید، نمى‏توانم بچه‏ها را رها کنم،

در تهران کارى ندارم. حتى حاضر نبود در آن شرایط که پایش در گچ بود، کولر روشن کند.

خون ریزى داشت؛ اما در عین حال مى‏گفت: چطور کولر روشن کنم،

وقتى بچه‏ ها در جبهه زیرگرما مى‏جنگند؟   شهید مصطفی چمران

منبع : راوى: مرتضى اللَّه اکبرى، ر. ک: عطش (ویژه نامه یادیاران)، 30 /3/ 81، ص 24

شاهد مرگم



شــــاهــد مـــرگ غـــم‌ انـــگــیـز بــهـارم چــه کـنـم
ابــــر دلـــتـــنـــگــم اگـــر زار نــبــــارم چــه کـــنـم

نــیــســت از هــیـــچ طــرف راه بـــرون شــد ز شــبـم
زلــف افــشــان تــو گــردیــده حــصــارم چــه کــنــم

از ازل ایـــل و تـــبــــارم هــمـــه عــاشــق بــودنــد
ســخــت دلـــبــســتـه ایــن ایــل و تـبــارم چــه کــنـم

مــن کــز ایــن فــاصـــلـه غــارت شـده چــشـم تــوام
چــون بــه دیـــدار تـــو افــتــد ســر و کــارم چـــه کــنــم

یــک بـــه یـک بــا مـــژه‌هــایــت دل مــن مــشـغــول اســت
مـــیــلــه‌هــــای قـــفـــســـم را نـــشــمـــارم چـــه کــنـم

ایت الله مجتهدی


در روایت آمده هر روز صبح، آن روز به
 ما می گوید: "من روز جدیدی هستم".
ما را نصیحت می کند که: "در من خوب
حرف بزن و در من عمل خیر انجام بده،
 من در قیامت برای تو شهادت می دهم و
 اگر امروز را از دست دادی دیگر
 من را نخواهی دید".

به واقع همین طور است،
اگر امروز از دست ما برود دیگر چنین
 روزی را نخواهیم دید و دیگر نخواهد آمد.
 زمان می گذر و هر یک روز، برای ما
 در پیشگاه الهی شهادت خواهد داد.

┘◄ آیت الله مجتهدی


moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3

ازدواج

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

کارمان برعکس شده بود بجای اینکه خانواده داماد برای پایین آوردن

مهریه چانه زنی کنند برای بالا آوردنش اصرار میکردند!!! از آنها

اصرار از دکتر انکار!! چون ایشان اصلا مصائل مالی را عامل اساسی نمی دانستند،

وقتی از حسن خلق و دیانت داماد اطمینان پیدا میکردند بقیه مسائل را

حل شده میدیدند از طرفی میگفتند:ما برای جامعه الگو هستیم،نباید مبنایی

بگذاریم که دیگران به سختی بیفتند. آخر سر هم مهریه ای در حد

متوسط آن روز تعیین شد.  شهید مفتح

منبع : مجله شاهد یاران،شماره14،ص67

شهید همت




چنگ زد توی خاک‌ها و گفت «این آخرین عملیاتیه که من دارم می‌جنگم


اصلا همتِ چند روز پیش نبود. خیلی گرفته بود. همیشه می‌گفت «دوست دارم بمونم و اون‌قدر درد بکشم که همه‌ی گناهام پاک بشه.» می‌گفت «دلم می‌خواد زیاد عمر کنم و به اسلام و انقلاب خدمت کنم.» ولی این روزها از بچه‌ها خجالت می‌کشید. می‌گفت «نمی‌تونم جنازه‌هاشونو ببینم

ماندن براش سخت شده بود.

گفتم «این چه حرفیه حاجی؟ قبلاً هرکی این حرف‌ها رو می‌زد می‌گفتی نگو. حالا خودت داری می‌گی

انگار دردش گرفته باشد، مشتش را محکم‌تر کرد و گفت «نه. من مطمئنمجدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متنجدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن