دکتر چمران را که از اتاق عمل مىآوردند، مىخندید. فکر مىکردم که به تهران منتقل
و تا مدتى راحت مىشویم. به او گفتم: مىرویم؟ با خنده گفت: نمىروم. اگر بروم تهران،
روحیه بچهها ضعیف مىشود. هنوز کار از دستم بر مىآید، نمىتوانم بچهها را رها کنم،
در تهران کارى ندارم. حتى حاضر نبود در آن شرایط که پایش در گچ بود، کولر روشن کند.
خون ریزى داشت؛ اما در عین حال مىگفت: چطور کولر روشن کنم،
وقتى بچه ها در جبهه زیرگرما مىجنگند؟ شهید مصطفی چمران
منبع : راوى: مرتضى اللَّه اکبرى، ر. ک: عطش (ویژه نامه یادیاران)، 30 /3/ 81، ص 24
کارمان برعکس شده بود بجای اینکه خانواده داماد برای پایین آوردن
مهریه چانه زنی کنند برای بالا آوردنش اصرار میکردند!!! از آنها
اصرار از دکتر انکار!! چون ایشان اصلا مصائل مالی را عامل اساسی نمی دانستند،
وقتی از حسن خلق و دیانت داماد اطمینان پیدا میکردند بقیه مسائل را
حل شده میدیدند از طرفی میگفتند:ما برای جامعه الگو هستیم،نباید مبنایی
بگذاریم که دیگران به سختی بیفتند. آخر سر هم مهریه ای در حد
متوسط آن روز تعیین شد. شهید مفتح
منبع : مجله شاهد یاران،شماره14،ص67