شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

حاجی

تازه جنگ به پایان رسیده بود حاجی برای مراسم حج به مکه رفت.
وقتی بازگشت از اوضاع سفر پرسیدم.
با خوشحالی گفت:« با گروه جانبازان رفته بودم، چنان درسی از آنها گرفتم که ای
کاش قبلاً با اینها آشنا شده بودم بارها و بارها گریستم، به خاطر تحول و حماسه‌ای
که در اینها می‌دیدم. به یکی از جانبازانی که نابینا بود گفتم:«دوست نداشتی یک بار
 دیگر دنیا را ببینی؟ حداقل انتظار داشتم بگوید:«چرا یک‌بار دیگر می‌خواستم دنیا را ببینم.
اما او پاسخ داد:«نه» پرسیدم:«چطور؟» گفت:«در مورد چیزی که به خدا دادم و معامله کردم
 نمی‌خواهم فکر بکنم. بدنم می لرزید، فهمیدم که عجب آدم‌هایی
در این دنیا زندگی می‌کنند ما کجا، اینها کجا»
  شهید آوینی
منبع : برگرفته از کتاب همسفر خورشید
منبع کلام شهدا:اسک دین

موضوع انشا:پدر

عکس و تصویر جانباز

درمدرسه،که جای تعلیم و ادب هست

آقا ز من پرسید:بابایت چی کاره است؟؟


گفتم که بابام،بهترین بابای دنیاست

گفتا که این هفته (پدر) موضوع انشاست


با ناله و با گریه و هاها نوشتم

در گوشه ای با خون دل،انشا نوشتم


آقا بدان،بابای من همتا ندارد

بابای من،یک گوش و یک پا ندارد


از ضربه ی ترکش به سر موجی شد،آقا

گاهی سخن گوید شبانه با خود ،


گوید ز فکه،از هویزه،از شلمچه

از شیمیایی های در خاکِ حلبچه


آقا بگو این هفته انشا نمره ام چیست؟

از درد بابایم،خجالت میکشد 20


جانبازان شیمیایی



آن قدر بالا نرفته ام که پاهایم بلرزد،
پست و مقامی هم ندارم که نگران از دست دادنش باشم،
از این دنیا تنها کمی اکسیژن می خواهم!
و دستمالی برای سرفه هایم
عقربه های ساعت که بایستند ،
من هم می روم

متن:شهید سید عنایت الله ناصری

انفولانزا


گفت:یه دو هفته ای هست سرماخوردم وانفولانزا گرفتم

سرفه وسوزش سینه گلودردبیچارم کرده

گفتم درود وسلام بر جانبازان شیمیایی

همانهایی که سالها درد رو تحمل میکنن

سوزش وسرفه وبرگردان خون همراه با سرفه ووووو

سلام بر مردان بی ادعا

شهید عباس مجازی


والفجر 8 مجروح شده بود برده بودنش یکی از

بیمارستان های شیراز. حافظه اش را از دست داده بود.

کسی را نمی شناخت حتی اسمش را فراموش کرده بود.

پرستاران یکی یکی اسم ها را می گفتند بلکه

عکس العمل نشان بده. به اسم ابوالفضل که می رسیدند

شروع می کرد به سینه زدن خیال می کردند

اسمش ابوالفضل است.رفته بودم یکی ازبیمارستانهای شیراز

گفتند: « این جا مجروحی بستری است که حافظه اش را

از دست داده. فقط می دانند اسمش ابوالفضله»

رفتم دیدنش تا دیدم شناختمش . عباس بود. عباس مجازی.

بهشون گفتم:«این مجروح اسمش عباس است نه ابوالفضل»گفتند:

« ما هر اسمی که آوردیم عکس العمل نشان نداد

اما وقتی گفتیم ابوالفضل شروع کرد به سینه زدن.

فکر کردیم اسمش ابوالفضل است» 

عباس میون دار هیئت بود. توی سینه زنی اونقدر

ابوالفضل ابوالفضل می گفت که از حال می رفت. بس که

با اسم ابوالفضل سینه زده بود، این کار شده بود

ملکه ذهنش همه چیز رو فراموش کرده بود

الا سینه زدن با شنیدن اسم ابوالفضل....

شهید عباس مجازی(عضو اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا)

شهادت 17/12/1365- بعدازعملیات والفجر8در بیمارستان

مزار شهید: گلزار شهدای شایستگان امیرکلا بابل

جانبازان موجی



هرگز منظره ای را که در بیمارستان شهداء تجریش دیده ام از خاطرم محو نمی شود.

بعد از جنگ، روزی یک بیمار 25 ساله را برای پی گیری مداوا به درمانگاه آوردند.

دیدم که مجروح سالم است و هیچ جای زخمی ندارد. روی برانکارد بود.

دو سال قبل دچار موج شدید انفجار شده بود. چشمش باز بود، ولی کاملاً کور بود.

چهار دست و پایش هیچ حرکتی نداشت. غذا می خورد و تنفس می کرد ولی

هیچ حرکتی نداشت. برای من بسیار عجیب بود. او هیچ عکس العملی نداشت.

اقدامات درمانی زیادی روی او انجام داده بودند و خیلی کارها برایش کرده بودند.

روی شکمش جای چند عمل جراحی دیده می شد. ولی ترکشی نخورده بود.

موج انفجار این ضایعات را در او به وجود آورده بود. 

منبع : سایت صبح

آه . . .


آه ایــنـجــا غــربــت وغــم مــانـده اســت
عــشــق در خــط مــقـدم مــانـــده اســـت
شهـــر بـــوی ســـکــه و ــان مــی‌دهـــد
بــــوی دالان‌هـــای زنــدان مــــی‌دهــــد
کــوچــه کــوچــه شــهـر را گــردیــده‌ایــم
یــک ســلام بــی‌طــمــع نــشــنـیـده‌ایـم
شــهـر یــعـنــی مــقــتــل مــردان مـــرد
شــهـر یـعـنــی زخـــم خــوردن بــی نــبــرد
شــهــر یــعـنــی کــوفـه‌ی رنـــگ و ریــا
مــســلـم تـــنــهــا اســیــر کـــوچــه‌هـا

وصیتنامه شهدا


از مسئولین عزیزم خواهش مى‌کنم نگذارند

نیروهاى مخلص انقلاب و بسیجى‌هاى عزیز و جانباران

و خانواده معظم شهدا انقلاب مورد کم ‌لطفى بعضى

از زیردستان ادارات قرار گیرند اینها

برکتهاى انقلابند. سید محمد صنیع خانی



جانبازان


از همان کودکی بارها شنیده بود

که صندلی وفا ندارد.

بیست و دو سالش نمی شد که

یک صندلی قسمت او شد.

او، حالا دقیقا بیست و هفت سال است که با

آن صندلی اخت شده است.

گویا این بار آن قانون

همیشگی می خواهد نقض شود و

این صندلی چرخدار تا

روز شهادتش با او بماند...

                                                              سـلامتی جانبازان صــلوات

                                                              شـادی روح شــهدا صــلوات

جانباز

مخالفت خانواده ام وقتی علنی شد که از تصمیمم برای

ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی باخبر شدند! روی این حساب

مهریه ام را بالا گرفتند تا شاید این ازدواج سر نگیرد!

ولی من که خیر دنیا و آخرت را نشانه گرفته بودم

بدون هیچ مخالفتی مهریه تعیین شده را با حسین در

میان گذاشتم که 124سکه بود او هم که از عقیده ام مطلع بود

گفت مانعی ندارد. اما خدا میداند که مهریه من ارزش

جانبازی او بود و بس!! که این بالاترین ارزش و مهریه است!!!

  شهید حسین دخانچی

منبع : نگین شکسته،ص37و39


جاده مانده است


جاده مانده است و من و این سر باقیمانده

رمقی نیست در این پیکر باقیمانده

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچکس نیست در این سنگر باقیمانده


گر چه دست و دل و چشمم همه آوار شده
باز شرمنده ام از این سر باقیمانده


روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه پرپر باقیمانده


پیشکش باد به یکرنگیت ای مرد ترین
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده


تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با تو ام ای یل نام آور باقیمانده


3184c908.gif

دخترجانباز


49.gif49.gif49.gif

 

معلم که می‌دانست پدرش جانباز جنگ است،
سعی کرد حرف‌هایی بگوید تا آرام‌اش کند
و به او دلداری بدهد. حرفهای معلم
 
ناتمام ماند وقتی دختر بچه به او گفت:
«
خوش‌بحال بچه‌های شهید!
آخر آنها ناراحتی پدرشان را ندیده‌اند



امام علی علیه السلام


"ســـــلام

فریــــدون هستم؛ جانبـــــــاز 35 درصـــــــدِ شیمـــیایــــــی

اونایــی کــه میـگن سهمیـه و چیــزهـــای دیگــه گرفتین!

بیاین من هرچی دادن بدم به خودتـــون اما خداوکیلی یک روز، فقط یک روز

از صبح تا شب به جای من سرفه های شیمیایی کنید .

همین . . ."

یادتان نرود

یادتان نرود چه بچه هایی بی بابا شدن...
یادتان نرود چه سفره هایی
 بی پسر خانواده
باز شد...

 
یادتان نرود چه نگاهایی
که به در خونه خشک شد....

یادتان نرود چه حسرتهایی تو
 دل
جانبازای صبورمون موند
 که یک بار با پسرشون
 بدون سرفه حرف بزنن...
خدایا ما را قدردان خون شهدا قرار بده
شادی روح مطهر این شهیدان بزرگوار وهمه شهدای گرانقدر
از صدر اسلام تا به امروز و شفای همه جانبازان اسلام صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
التماس دعای فرج