مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این
دختر صبح که از خواب بلند میشه باید لیوان شیرو قهوه جلوش بذاری
و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته. اما خدا میدونه مصطفی
تا وقتی که شهید شد ، با اینکه خودش قهوه نمیخورد همیشه برای من
قهوه درست میکرد. میگفتم واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم .
میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارو انجام بدم . همین عشق و
محبتهاش به زندگیمون رنگ خدایی داده بود.
شهید مصطفی چمران
منبع : افلاکیان جلد 4 ص 7
به سه خصلت ممتازم: 1) عشق که از سخنم و نگاهم،
دستم و حرکاتم، حیات و مماتم عشق میبارد.
در آتش عشق میسوزم و هدف حیات را، جز عشق نمیشناسم.
در زندگی جز عشق نمیخواهم و به جز عشق زنده نیستم.
2)فقر که از قید همه چیز آزادم و بینیازم و
اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تأثیری نمیکند.
3)تنهایی که مرا به عرفان اتصال میدهد و مرا
با محرومیت آشنا میکند.
شهید دکتر مصطفی چمران
تلفنی بهم گفتند "یه مشت لات و لوت اومدن می گن
می خوایم بریم ستاد جنگ های نامنظم."
رفتم و دیدم. ردشان کردم. چند روز بعد،
اهواز، با موتورسیکلت ایستاده بودند کنار خیابان.
یکیشان گفت"آقای دکتر خودشون گفتن بیاین." می پریدند؛
از روی گودال، رود، سنگر. آرپی جی زن ها را سوار
می کردند ترک موتور، می پریدند. نصف بیش ترشان
همان وقت ها شهید شدند. شهید مصطفی چمران
تا در غوغای کشمکش های پوچ
مدفون نشوم.
شهید_مصطفی_چمران