به گزارش فرهنگ به نقل از فارس، «مرتضی شادکام» تخریبچی جانباز اکیپ تفحص لشکر 27 محمد رسولالله (ص) است که سال 1361 وارد این لشکر شد؛ وی از جمله کسانی بود که به دل رملهای فکه و کانالهای گردان حنظله زد تا دل پدر و مادر منتظری را شاد کند. یکی از خاطرات وی در سایت «خمول» آمده است:
در منطقه 112 فکه، پیکر شهیدی اول میدان مین روی زمین بود.
اطرافش مملو از مین منوّر بود. مین منوّر شعله بسیار زیادی دارد به حدی که می گویند
کلاه آهنی را ذوب می کند. حرارتی که در نزدیکی آن نمی توان گرمایش را تحمل کرد.
خوب که نگاه کردم دیدم آثار سوختگی به خوبی بر روی استخوانهای این شهید پیداست.
در همان وهله اول فهمیدم که چه شده، او نوجوانی تخریب چی بود، که
شب عملیات در حال باز کردن راه و زدن معبر بوده است تا گردان از آنجا رد شوند
ولی مین منوّری جلویش منفجر شده و او برای اینکه عملیات و محور نیروها لو نرود،
بلافاصله خودش را بر روی مین منوّر سوزان انداخته تا شعله های آن
منطقه را روشن نکند و نیروها به عملیات خود ادامه دهند.
منبع : سایت صبح
15
سال بعد از عملیات «والفجر
مقدماتی»، از دل خاک فکه،
پیکر مطهر شهیدی را یافتند که
اعداد و حروف نقش بسته
بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در
جیب لباس خاکی اش برگه ای بود
کوچک که نوشته هایش را با کمی
دقت می شد خواند:
«بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته
است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست...
تا هنوز چند قطره خونی در بدن
دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم:
«به تو خیانت می کنند، تو مکن.
تو را تکذیب می کنند، آرام
باش.
تو را می ستایند، فریب مخور.
تو را نکوهش می کنند، شکوه
مکن.
مردم شهر از تو بد می گویند،
اندوهگین مشو.
همه مردم تو را نیک می
خوانند، مسرور مباش…
آنگاه از ما خواهی بود»… دیگر، نایی در بدن ندارم؛
خداحافظ دنیا.
الان طلائیه ام... تورابه خدادیگرنامه ننویس...نپرس چرا!!!که بغضم می ترکد. من ومامیجنگیم تاخدایی ترین آسمان جهان مال توباشد. مادر،برایم دعاکن...برای دلت دعامیکنم... دستنوشته ای ازشهدا صلوات
روزگاری دوتا دوست تصمیم گرفتندخودرابخدابرسانند.
یکی به مکه رفت ود یگری به فکه!
حاجی وقتی ازمکه برگشت،روی دیوارعکس دوستش ودیدکه بالای عکس نوشته بود :
شهیدنظرمی کندبه وجه الله