یک روز مجروحی را به بیمارستان آوردند که حدود 16 سال سن داشت.
هر دو پای وی تا قسمت ران قطع شده بود. وقتی دید گریه سر میدهیم،
برای دادن روحیه به ما گفت: دعا کنید پای مصنوعی به من بدهند تا دوباره به جبهه بازگردم.
منبع :
در عملیات بدر، برادر مجروحی را دیدم که تیر به چشم چپ او اصابت کرده بود؛
به طوری که مردمک و کاسه چشم او روی چانهاش آویزان شده بود. از ناحیه دست و سر هم مجروح بود.
از بس فشاری که بر اثر جراحت به این برادر وارد میشد، زیاد بود، نه قدرت تکلم داشت
و نه میتوانست حداقل با اشاره منظور خود را به کسی تفهیم کند. چون وسیلهای برای بردن
ایشان در منطقه عملیاتی بدر نبود و وسایل پزشکی لازم هم وجود نداشت، چند ساعت در همان
جا ماند و درد و رنج را تحمل کرد. در عین حال، هنگا م نماز ظهر خود را
جمع و جور کرد و دو زانو نشست و نماز خواند
در عملیات بدر، تیپ 15 امام حسن علیهالسلام، الصخره و البیضه را به تصرّف خود درآورد؛
اما در جناح چپ، از برخى یگانها موفقیت چندانى دیده نشد و به اهداف از پیش تعیین شده نرسیدند؛
از اینرو، سردار حبیب اللّه شمایلى دستور داد به پایگاههاى خود به روى آبهاى هور برگردیم.
به او گفتم: «برادر حبیب! شما چون فرمانده هستید، به عقب بروید و نگران نباشید.
من گردان را برمىگردانم و لازم نیست شما اینجا بمانید.» در همان بین گلوله خمپارهاى به
قایق ایشان اصابت کرد و برادر شمایلى از ناحیه پا مجروح شد. باز اصرار کردم که خونریزى
میگفت: من از خدا خواستهام و با او پیمان بستهام که قبل از شهادت، آن قدر زجر بکشم
که به خاطر هیچ گناهى بازخواست نشوم؛ پاکِ پاک خدا را زیارت کنم. در مرحله دوم عملیات،
همان برادر (یعنى عسکرى مقدم) مجروح شد و وسط میدان مین افتاد، امکان اینکه او را به
عقب منتقل کنیم، وجود نداشت. وقتى با مرحله بعدى عملیات آن منطقه را تصرّف کردیم،
با پیکر شهید عسکرى مقدم مواجه شدم. او مسافت زیادى را به طور سینه خیز آمده بود
سر انگشتانش زخم برداشته بود. هواى گرم خوزستان در خردادماه هم گواهى می داد
که لب تشنه شهید شده است. شهید عسکری مقدم
منبع : راوى: حسین وفایى، ر. ک: این راه بی پایان، ص112.