در سال1359 تعدادى نیروبه فرماندهى محمدعلى طالبى
معروف به میرزاى نجفآبادى - براى عملیات شناسایى
به منطقه شوش فرستاده شدند و گروه شناسایى دشمن را
که قصدحمله داشتند،شناسایى کردند.میرزاخیلى جدى گفت:
«برادران عزیز من! امروز یا باید مقاومت کنید و
دشمن را شکست دهید، یا اگر کوتاهى کنید،
همه شما کشته و اسیر مىشوید.»بچه ها وقتى صداى او
را شنیدند، با صداى بلند گفتند:«مقاومت، مقاومت!»
حمله شروع شد. تعداد افراد ما 70 نفر بودند و
عراقیها حدود 300 نفر. جنگ سختى در گرفت. به
علت نبردخوب بچه هاعراقیهامجبوربه عقبنشینى شدند.
در آن بین میرزا خواست نماز بخواند؛ براى
همین از ما فاصله گرفت و قصد داشت تیمم کند
که صداى خمپاره شنیده شد. به سمت میرزا
که برگشتم دیدم روى زمین افتاده است.
ترکش به پهلویش اصابت کرده و به
دیدار حق نایل گشته بود شهید محمد علی طالبی
منبع : راوى: برادر مرتضى هاشمى، ر. ک:
در امتداد دیروز، ص 9
چشم هایش را چسبانده بود به دوربین .
زل زده بود تو آتش. از پشت شعله ها عراقی بود
که جلو می آمد با کلی پی ام پی و تانک و آر پی جی .
رفت بالا ی سر بچه ها و یکی یکی بیدارشان کرد.
چند ساعت بیش تر طول نکشید .
با کلی اسیر و غنیمت برگشتند.
بار اول بود که از نزدیک عراقی می دیدند.
شب که شد،سنگر به سنگر سراغ بچه ها رفت.
– یه وقت غرور نگیردتون .
فکر نکنید جنگ همینه . عراقی ها باز هم می آن.
از این به بعد با حواس جمع تر و توکل بیش تر.
شهید مصطفی ردانی پور
منبع : کتاب ردانی پور