دیدم از بچه های گردان ما نیست،
ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می کشدو
از وضع خط و بچه ها سراغ می گیرد.
آخر سر کفری شدم با تندی گفتم
« اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم می کنی؟»
خیل آرام جواب داد «نوکر شما بسیجی ها.»
شهید حسن باقری
«بچه ها هر چی تخمه و آجیل دارید بریزید این جا
.... » چفیه پر شده بود از تخمه و آجیل از اول
اتوبوس شروع کردبه تقسیم کردن به هرکس به
اندازه ی یک لیوان تخمه رسید.
منبع : سایت صبح
در بعضی گردانها اگر کسی غذا اضافه بر تعداد خود میگرفت
و در نتیجه مختصری زیاد میآمد، همه دست به یکی میکردند
که: «الا و بالله باید غذای باقیمانده را بخوری»
از همین رو به ندرت کسی حاضر میشد مقسم غذا بشود.
همینطور راجعبه چایی، اگر برادری اضافه آن را دم میکرد،
چند نفری او را میگرفتند و قیف بزرگی را که معمولاً
برای نفت استفاده میکردند در دهانش میگذاشتند و
چایی زیاد آمده را به حلقش میریختند. به همین
سبب جایی که این وضع حاکم بود بیچاره شهردار مجبور میشد
آب را برای جوشاندن چایی پیمانه کند. تنبیهی بود که
بعضی برای ریختن غذا در سفره و روی زمین در نظر
گرفته بودند. به این ترتیب که به ازای هر بار که غذایی
از قاشق یا ظرف کسی جلویش میریخت، باید یک وجب از
سفره فاصله میگرفت و این غذا خوردن را برایش مشکل میکرد.
بچهها سعی میکردند حتیالمقدور چنین اتفاقی نیافتد.
منبع : کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 35
╗═════════════════════════════════════╔
✿الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✿
╝═════════════════════════════════════╚
مثل مأموران سرشماری، چند نفر از بچه های
گردان با دفتر و دستک، راه افتاده بودند سنگر به سنگر
از سایر رزمنده ها راجع به تعداد خانوار و اهل و
عیالشان می پرسیدند، فرق نمی کرد چه سن و سالی داشته باشد،
پدر باشد یا پسر. همه کنجکاو بودند بدانند قضیه
از چه قرار است. نام، نام خانوادگی، شغل، محل سکونت،
تعداد افراد خانواده، پسر یا دختر و به این ترتیب تا آخر.
مدتها این روشی بود مثل خیلی از روشهای دیگر برای
وقت خوش کردن و مشغول کردن ذهن و دل تازه واردها و
در نهایت وقتی از این مأموران قلابی! سؤال می شد
این اطلاعات را برای چه می خواهید می گفتند:
هر خانواده که پنج پسر یا مرد داشته باشد، خمس بدهد.
خمس اولادش را. و از هر پنج نفر
یک نفر باید چهار چرخش برود هوا و شهید بشود!
منبع : کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم
(شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی