صدای نظم گروهان و طنین پای چپ،
صدای فش فش بیسیم در پی اخبار خط،
صدای سنبه تخریب، مین ضد نفر
و هزاران نوای عشق، میان میدان نبرد،
هنوز ادامه دارند؛
هنوز ادامه دارند، در صدای نبض شفا،
زیر گوش های پزشک،
صدای شن کش برزگر، روی تن خاک
و صدای پتکُ نفس، در دل کوه،
ادامه دارید هنوز، یاران قدیم.
آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که
می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای
سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت
و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی!
یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو،
تو که مهدی را کشتی!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار.
آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. خودم هم خنده ام گرفت!
منبع : منبع:ساجد