تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین
و صبح باد به گوش همه وزید که آی!
خوشا به حال فلانی که رفته روی مین
خوشا به حال فلانی که رفت و
لاله دمید به جای هر قدمش
قطره قطره روی زمین
«کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست»
خوشا به حال هزاران هزار «زین الدین»




دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را
بابام گفت پسرم کجا بودی؟
گفتم: پایگاه
گفت:خجالت نمی کشی چفیه می ندازی
گردنت میری تو خیابون
گفتم :نه برای چی بابا
گفت :بهت متلک نمیگن دوستات
گفتم : بگن برام هدفم مهمتر از حرف دوستامه
گفت :میدونی تو از من مرد تری
گفتم : شما جبهه رفتی جانبازی ولی من هنوز اول راهم
گفت :اون موقع که از جبهه میومدیم اولین نفری
که تو خیابون میدیدمون چفیه مون رو به
عنوان تبرک میگرفت ازمون
ولی حالا ....
گفتم :بابا بسیجی تا آخرش ایستاده و وقتی
از پا میوفته که سرش روی نیزه باشه
بعد دوتایی زدیم زیر گریه
با شلیک توپ مستقیم تانک، ترکش،
پهلویی شهید حاج حسن عینعلی را شکافت.
آرام « یا زهرا »، « یا زهرا » می گفت.
با اشاره ش فهمیدم چیزی می خواد بگه.
گوشم را کنار دهانش بردم.
گفت: سر و رویم را با چفیه بپیچید!
مبادا روحیه ی بچه ها تضعیف بشه.
«بچه ها هر چی تخمه و آجیل دارید بریزید این جا
.... » چفیه پر شده بود از تخمه و آجیل از اول
اتوبوس شروع کردبه تقسیم کردن به هرکس به
اندازه ی یک لیوان تخمه رسید.
منبع : سایت صبح
اشــک و تب و سـوز بـوی بابا دارد
این جا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است مادر! به خدا-
این چفـیـــه هنــوز بـوی بابا دارد
شب تمامی یک مرد مختصر ... چفیه
تفنگ و تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین
و صبح باد به گوش همه وزید که آی!
خوشا به حال فلانی که رفته روی مین
خوشا به حال فلانی که رفت و لاله دمید
به جای هر قدمش قطره قطره روی زمین
کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست
خوشا به حال هزاران هزار "زین الدین"