اما با حسـین بودند
عده ای هم کنار حسـین،
امّا گویی هزاران سال از او دور بودند..

در عجبم از کسانی که هزاران گناه و
حق_الناس می کنند ولی معتقدتد یک
قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست.!
یک روز در خانه نشسته بودیم که امیر از در وارد شد.
مادرم از او پرسید:«امیرجان دیگر به جبهه نمی روی؟»
امیر گفت:«چرا مادر، تازه اول کار است» وقتی مادرم گفت:
«بس است دیگر» چند بار رفته ای دیگر نرو» امیر پاسخ داد:
«در آخرت وقتی از حضرت زهرا (س) پرسیدند که تو برای
اسلام چه دادی؟ در جواب می گوید: من حسینم را در راه
اسلام دادم، آن وقت اگر از تو بپرسند که تو چه در راه
اسلام داده ای، پیش حضرت فاطمه (س) روسیاه خواهی شد،
ولی اگر من به جبهه بروم و به اسلام خدمت کنم،
جوابی برای حضرت
زهرا (س) خواهی داشت.
شهید محمدعلی امیرفاضل
بارها با هم در زمین فوتبال به اتفاق دیگر دوستان بازی کردیم ،.
اخلاق ما مثل بقیه هم سن و سالهایمان بود ؛ یک گل که میخوردیم ،
سر هم تیمی هایمان داد می کشیدیم ؛ توپ که اوت می رفت ،
جرزنی میکردیم . خلاصه خیلی موقع ها احترام هم دیگر را نگه نمی داشتیم.
اما از وقتی حسین به جمع ما اضافه شد ، توی هر تیمی بود
نمی گذاشت بچه ها به هم بی احترامی کنن. می گفت :
« خب چیه ؟! گل خوردیم دیگه ، جبران می کنیم، ارزش نداره و ...»
همه بچه ها تحت تاثیر این آرامش و مهربانی حسین قرار می گرفتند
و آرام می شدند. شهید حسین نوروزی
منبع : می خواهم حنظله باشم ، ص 14
ذکر "حــســـیـــن" شیرین است.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست
سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست
واقعا ً من دوستت دارم عزیز فاطمه!
غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست
با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو
جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست
طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت
صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
کربلا می خواهم آقا … التماست می کنم
نامه ام را مُهر کن هر چند که مکتوب نیست
♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙
بـــردن نــامِ
"حسیــــن"
ســــود کلانــی دارد
ره صد ساله خودش
یک شبه طی می گردد.
♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙
بـعـضـی حـرف هـا گـفـتـنـی نـیـست ،
نـوشتـنـی نـیـسـت . . .
بـغـض کـردنـی ست ،گـریـستـنـی ست ،
زار زدن می خـواهـد !
فقط مـی تـوانی گــوشـه ای زانـو هـایـت
را بـه بـغـل گـیـری
بـغضـت را بـشکنی ،و هـمراه با
اشکهـایـت زیرلـب" بگویی:حــــسیــــن"
وانگاه از روی عشق سلامی بدهی به حضرتش
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
•▪●●•▪●●•▪●●•▪●●•▪●●•▪●●•▪●●•▪●●
هرچه دارم همــــــــه ازعطــــر
لب مــــــــــــادرم است...
عوض قصه به بالیــــــــن ســــــرم
گفت : " ح س ی ن "
اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما،
این شاید انکار خداست.
سردار شهید حاج حسین خرازی
نقــــــطه ســـــر خط با دو عیـــــن بنویســـــید
از ســــــــــایه ی نـــــــــور نیرین بنویســــــــی
تکـــــلیف شــــب شماست در دفتر عشــــــق
صــــــــد مرتبه از نام "حســــــــــــین" بنویســید