شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

حاج محمد ابراهیم همت


گونی های‌ نان ‌خشک راچیده بودیم کنار انبار.حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد.

پرید به ما که«دیگه چی ؟ نون خشک معنی نداره.» ازهمان موقع دستور داد

تا این گونی ها خالی نشده کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.

تامدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره ونان های

سالم تر راجدا میکردیم و می خوردیم .   شهید ابراهیم همت

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

شهید صیاد شیرازی


هر چقدر به بچه ها می گفت کم توقع باشید خودش چند برابر رعایت می کرد .

مادر می گوید : علی آبگوشت نمی خورد . یک بار که از مدرسه آمد توی حیاط بود.

دیگ آبگوشت را گذاشته بودم روی چراغ و داشتم لباس می شستم .

آمد و گفت : عزیز گشنمه ، ناهار چی داریم؟ گفتم : آبگشوت ، علی جان ؛

ببخشید کار داشتم وقت نکردم چیز دیگه ای درست کنم. بچه ام هیچی نگفت .

می دونستم آبگوشت دوست نداره. سرش رو انداخت پایین و رفت توی آشپزخانه.

دنبالش رفتم . دیدم کتری را پر کرد و گذاشت روی چراغ و چایی دم کردو

بعدشم چایی رو شیرین کرد ، با نون خورد و رفت خوابید.

شهید علی صیاد شیرازی

منبع : خدا می خواست زنده بمانی ، ص 160

ناهار


 

 ناهار خونه پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودم و

 مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم.

چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به

 غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم . این قدر کارش برام زیبا بود

که تا الان تو ذهنم مونده.  شهید مهدی زین الدین
منبع : یادگاران ص 19