ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه
را آب و جارو میکرد. کار هر روز صبحش بود.
ناراحت شد و گفت «بذار خودم جارو کنم،
این جوری بدیهای درونم هم جارو میشن.»
شهید ابراهیم همت
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران
انتشارات روایت فتح | مریم برادران
گونی های نان خشک راچیده بودیم کنار انبار.حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد.
پرید به ما که«دیگه چی ؟ نون خشک معنی نداره.» ازهمان موقع دستور داد
تا این گونی ها خالی نشده کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.
تامدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره ونان های
سالم تر راجدا میکردیم و می خوردیم . شهید ابراهیم همت