شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهیدرجایی

Image result for ‫شهید رجایی‬‎

مرد با آن قیافه حق به جانب آمده بود مدرسه ،« تا نمره قبولی فرزندم را نگیرم نمی روم.»

بعضی ها می گفتند آقای رجایی! طرف آدم بانفوذی است. یک قبولی که به جایی بر نمی خورد !

می گفت :« مدرسه جای تلاش و کوشش است، بچه این فرد جای یک

بچه با استعداد را اشغال کرده است. »

غروب که می رفت، مرد همچنان تحصن کرده بود. رو به سرایدار کرد و گفت :

« به آقا پتو و آب و چای بدهید که خواستند تا صبح بمانند اذیت نشوند. »

از نمره خبری نبود که نبود.   شهید محمدعلی رجایی

منبع : منبع: کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی

قلم


سلاحهای قلم را در دست گیرید و در سنگر های

مساجد و مدارس همواره آماده باشید.

شهید علی نعمتی

بعضی ها خندیدند : - داری می ری جبهه یا مدرسه؟

بعضی ها خندیدند:داری می ری جبهه یامدرسه؟
این همه کیف و کتاب با خودت می بری؟ -
می خواهم هم درس بخونم و هم بجنگم ....
اشکالی داره؟ شنیده بود کم سن و سال ها را
 برمی گردانند؛ آهسته کتاب هایش را از ساک
 درآورد و زیرش گذاشت و روی صندلی نشست.
مسئول اعزام نگاهش کرد. اتوبوس حرکت کرد؛
 عده ای از کم سن و سال ها را پیاده کرده بودند.
 آهسته کتاب را از زیرش برداشت هنوز
 نمی دانست مسئول اعزام چرا پیاده اش نکرده بود. 

منبع : سایت صبح

مادرشهید

مادر شهید می گوید: من نمیدانستم هر وقت

می خواهد به مدرسه برود با وضو می رود،

تا اینکه چند بار توی حیاط وقتی داشت وضو

می گرفت دیدمش. بهش گفتم : مگر الان وقت نمازه

که داری وضو میگیری؟! می گفت :

""می دونی مادر! مدرسه عبادتگاهه؛

بهتره انسان هر وقت می خواد مدرسه بره،

وضو داشته باشه""  شهید رضا عامری

منبع : سفر بیست و پنجم ، ص26

شهید محمدعلی رجایی

دیر وقت آمده بودوبچه هاریخته بودند

دورپدر؛ازمدرسه وکارهای روزانه می گفتند.

خستگی امان چشمهایش را بریده بود.

آبی به صورت زد و برگشت. با لبخند به

بچه ها گفت: « باباجون حرفتان را بزنید،

گوش میدم. » بچه ها از حرفهای پدر که

سیراب شدند و خوابیدند، ... خوابش برد.

شهید محمد علی رجایی

منبع : کتاب « خدا که هست »

نوشته مجید تولایی


شهید رجایی

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

مرد با آن قیافه حق به جانب آمده بود مدرسه ،

« تا نمره قبولی فرزندم را نگیرم نمی روم.»

بعضی ها می گفتند آقای رجایی! طرف آدم بانفوذی است.

یک قبولی که به جایی بر نمی خورد ! می گفت :

« مدرسه جای تلاش و کوشش است، بچه این فرد

جای یک بچه با استعداد را اشغال کرده است. »

غروب که می رفت، مرد همچنان تحصن کرده بود.

رو به سرایدار کرد و گفت :

« به آقا پتو و آب و چای بدهید که خواستند

تا صبح بمانند اذیت نشوند. » از نمره خبری نبود که نبود.

شهید محمد علی رجایی

جبهه


و جبهه مدرسه است
کلاس ما آنجاست
شتاب کن برویم
که دیر خواهد شد
تفنگ را بردار
امام می آید
و امتحان نهایی شروع خواهد شد!


3184c908.gif