شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهیدرجایی

Image result for ‫شهید رجایی‬‎

مرد با آن قیافه حق به جانب آمده بود مدرسه ،« تا نمره قبولی فرزندم را نگیرم نمی روم.»

بعضی ها می گفتند آقای رجایی! طرف آدم بانفوذی است. یک قبولی که به جایی بر نمی خورد !

می گفت :« مدرسه جای تلاش و کوشش است، بچه این فرد جای یک

بچه با استعداد را اشغال کرده است. »

غروب که می رفت، مرد همچنان تحصن کرده بود. رو به سرایدار کرد و گفت :

« به آقا پتو و آب و چای بدهید که خواستند تا صبح بمانند اذیت نشوند. »

از نمره خبری نبود که نبود.   شهید محمدعلی رجایی

منبع : منبع: کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی

شهید رجایی

جوانها و چند نفر از بزرگترهای فامیل را برای تفریح می برد کرج. جوانها در مینی بوس

شروع کردند به همخوانی؛ شعر هم شعر معروف طاغوتی آن زمان ! صدای پیرمردها

در آمده بود که : خجالت بکشید، به جای این مزخرفات ، قرآن بخوانید. صدای رجایی

همه را ساکت کرد: تلاش و جنبش و پرتو امید سرای جاودان می دهد نوید به راه زندگی

با صفا و مهر به درگاه خدا میتوان رسید... شعر حماسی جوانها را به وجد آورده بود.

همه همراه رجایی همخوانی می کردند. زبان جوانها را خوب بلد بود  شهید محمدعلی رجایی

منبع : منبع: کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی

شهید محمد علی رجایی

=====================================


آن چه در این انقلاب مطرح است؛ انسان سازی است.

هر چه انسان تر بشویم، انقلابی تر شده ایم

و شهدای ما این اثر را داشته اند که ما را

انسان تر کرده و می کنند.

رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی


=====================================

شهید رجایی

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

مرد با آن قیافه حق به جانب آمده بود مدرسه ،

« تا نمره قبولی فرزندم را نگیرم نمی روم.»

بعضی ها می گفتند آقای رجایی! طرف آدم بانفوذی است.

یک قبولی که به جایی بر نمی خورد ! می گفت :

« مدرسه جای تلاش و کوشش است، بچه این فرد

جای یک بچه با استعداد را اشغال کرده است. »

غروب که می رفت، مرد همچنان تحصن کرده بود.

رو به سرایدار کرد و گفت :

« به آقا پتو و آب و چای بدهید که خواستند

تا صبح بمانند اذیت نشوند. » از نمره خبری نبود که نبود.

شهید محمد علی رجایی