شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

آب را گل نکنید

کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید . . .
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،

می رسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی، ببرد جرعه

آبی برساند به حرم،

تا علی اصغر (ع)

بی شیر رباب (س)نفسش تازه شود

و بخوابد آرام . . .

آب را گل نکنید...

تا که شرمنده نگردد عباس

تا که پژمرده نگردد گل یاس


اینجا، به وقت زمین ،


اینجا،
به وقت زمین ،
همه چیز تعلیـــق است ...
و شما آن بالا، آن بالا بالاها ...
با معشوقه‌ای به نام
 ♥حـسیـــنــ♥
زندگی می‌کنید و جاودانه می‌شوید ...

بچه مرشد

شب عملیات که می شد بعضیها معرکه راه می انداختن:


- بچه مرشد!
-جااااان مرشد
-اگه گفتی حالا وقت چیه؟
بعد همه با هم می گفتند:
وقتخداحافظیه..

انحراف


اعتقاد دارم که شناخت و مبارزه با جریان هایی که بین مسلمین صدر[ قصد]

به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند، به مراتب

حساس تر و سخت تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست.

شهید محمد بروجردی

ابریم بارانیم

ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست

سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست

واقعا ً من دوستت دارم عزیز فاطمه!
غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست
با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو
جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست

طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت
صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
کربلا می خواهم آقا … التماست می کنم
نامه ام را مُهر کن هر چند که مکتوب نیست

فرمانده لشکر

فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند.
آمد تو، همه مان بلند شدیم.

سرخ شد، گفت:" بلند نشید جلوی پای من."
گفتیم: حاجی! خواهش می کنیم. اختیار داری.
بفرمایید بالا."

باز جلسه بود.
ایستاده بود بیرون سنگر، می گفت" نمی آم.
شماها بلند می شید."
قول دادیم بلند نشویم.
  سردار شهید حسین خرازی

ما با ولایت زنده ایم


با ولایت بمانیم
تا عاشورا تکرار نگردد

زخم های غربت


کاظم بارها گفته بود « من بعثی و فدایی صدام هستم » . یک روز آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کرد ؛

طوری که تمام بدنش سیاه شده بود . با این وجود ، حاج آقا به کاظم احترام می گذاشت .

رفتار حاجی او را به تدریج رام کرد تا جایی که یک شب پشت پنجرۀ اتاق آمد و عذر خواهی کرد .

حاج آقا خودش گفت « آمد و با شرمندگی از من عذر خواهی کرد و گفت ، من تو را اذیت می کنم

ولی تو به من احترام می گذاری ، از این به بعد با تو کاری ندارم . گفتم فکر می کنی اگر به تو احترام

می گذارم به خاطر این است که تو امیری و من اسیر ؟ نه ، اگر آزاد بشوم و بالاترین پست را در ایران بگیرم

و تو را دوباره ببینم بیشتر از این احترامت خواهم کرد » . کاظم بعثی و فدایی صدام ،

چنان تحت تأثیر حاجی قرار گرفت که بعد از آن دست از خشونت برداشت و با کسی کار نداشت .

مدتی بعد هم نماز خوان شد و در غیر ماه رمضان هم روزه می گرفت . بعثی ها وقتی

دیدند رفتارش عوض شده او را از اردوگاه بردند .  حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی

منبع : برگرفته از کتاب "به لطافت باران "، بیژن کیانی

حال دلم خراب است


قصه ماندن وبودن را نمیدانم
گاهی حال دلم به حد مرگ خراب شده است

انقدر خراب که ماندن میسر نیست

گاهی  یادم می اید گناهانم مرا مچاله کرده است

به خود نگاه میکنم شرمنده میشوم از بندگی

وبه تو نگاه میکنم امیدوار

حال دل خرابِ مرا تو آباد میکنی.


اینروزها چشمی اه وچشمی اشک وگاهی با خود میگویم

انروز واین روز نحس است

ولی به همان سرعتی که ان فکر از ذهنم گذشته است

فکری به ذهنم می ایدکه

روزها همه وهمه افریده حضرت حق هستند و

این من هستم که

اعمال نحس دارم در آن روز وان نحسی

همان گناهانم است

وخداوند را عشقی است به منتهای خلقت ومن شرمنده ترین

مخلوق خداوند شده ام دراین روزها


شهید احمدکاظمی

گفت: آقای... جایگاه من توی سپاه چیه؟

سئوال عجیب و غریبی بود! ولی می‌دانستم

بدون حکمت نیست. گفتم: شما فرمانده‌ی

نیروی هوایی سپاه هستین سردار. به صندلی‌اش اشاره کرد.

گفت: آقای ...، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی

که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم،

به شما می‌گم که این جا خبری نیست! آن وقت‌ها

محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود.

با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم. سردار گفت:

اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون

و قرآن خون کردی ، این برات می‌مونه؛

از این پست‌ها و درجه‌ها چیزی در نمی‌آد!

  شهید احمد کاظمی

تاظهور

 

تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا
آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا
 زلف شب را به سراپای سحر می ریزم  
تا خود صبح به راه تو قمر می ریزم

وصیت نامه شهدا

واما مسئولین ،اگاه که خداوند ناظر بر اعمال

و افکار ماست ! مباد که از پست و مقامی که خون شهیدان

در اختیار شما نهاده پایگاهی برای خویش بسازید بدانید

که انجا جایگاه مردم ستمدیده باشد! مباد که هدف

وخدمت به مردم را فراموش نموده و به خود پردازید!

مباد که موقعیت شما سنگری برای ستمگران علیه

محرومان شود! شهید ایرج فیروزی

وشهدا اینگونه ارامش داشتند



تا ابد به آنهایی که وقت تشنگی شدید و بی آبی

قمقمه ها راخاک می کردند
 تا کمتر یاد آب بیفتند

مدیــونیــم...

شهدا وولایتمداری


خداوندا درد تیر؛ ترکش و خمپاره را تحمل خواهم کرد

اما
اندوه خمینی را هرگز
(شهید حسن رئوفی فریمانی)

گل نرگس بیا

 

یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا
غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا

دلم تنگ است

وباز این دل پرمیکشد بسوی حرمش و

باز راز خون اشکار میشود

برای منی که دل در گرو محرم نهاده ام وغافل از

اینکه کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا و

این تمثیلی است برای من که هر روز روزی است

برای ازمایش تو وهرمکان کربلایی است که تو را

دران میخوانند وباید بجنگی در مسیر حضرت دوست

السلام علیک یا ابا عبدالله

انقلاب



فعلاَ انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین درآمده است و یاوری
 برای همه مستضعفین جهان. ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین
 جهان هم سرجنگ داریم و با این هدف ،جنگ با صدام ، مقدمه است.
شهید حسن باقری

راز

سردار خیبر شهید محمد ابراهیم همت


 در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمیشود.

شهیدسید مرتضی آوینی

عصمت زهار


قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش

ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است
به انتظار قدومت مسافر زهرا
ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است

دولتمردان

آقایان و دولتمردان توجه کنید که شما وارث خون شهیدان گلگون کفن،

از صدر اسلام

تاکنون می‌باشید. کم کاری و اهمال در وظایف، و بی‌توجهی به

ضوابط انقلابی اسلام،

خیانتی است بس بزرگ به خون شهیدان و اسلام عزیز.

روحانی شهید حسین طباخی

روزخاکسپاری شهیداوینی


همه می‌دانستندآن روزمراسم خاکسپاری سیدمرتضی آوینی است،

قرار نبود آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در این مراسم باشکوه

شرکت کنند، در اولین ساعات روز آقا تماس گرفتند و

فرمودند:«من دلم گرفته، دلم غم دارد، می‌خواهم بیایم تشییع

پیکر پاک شهید آوینی. من افتخار می‌کنم به وجود این

بچه‌های نویسنده و هنرمندی که در این مجموعه حوزه هنری

تلاش می کنند. این آقای آوینی را آدم وقتی سیما و

چهره نورانی‌اش را می‌بیند، همین‌طور دوست دارد

به ایشان علاقمند بشود».   شهید آوینی

منبع : برگرفته از کتاب راز خون ، ص 30

حاج اقاابوترابی




بعثی ها آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کردند .

روز بعد ، نمایندگان صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند .

بعثی ها نگران بودند که آقای ابوترابی موضوع را

به صلیبی ها بگوید . آثار شکنجه هم بر بدنش وجود داشت .

ایشان با صلیبی ها صحبت کرد ولی هیچ اشاره ای به

شکنجه شدنش نکرد . بعد از رفتن نمایندگان صلیب سرخ ،

فرمانده اردوگاه ، حاج آقا را خواست و پرسید

« می توانستی موضوع را به صلیبی ها بگویی ، چرا نگفتی؟ »

گفت « من هیچ وقت مسلمان را به غیر مسلمان نمی فروشم »

و اشاره به آیه ای از قرآن کرد. این برخورد سبب جلب

اعتماد واحترام افسر ها و نگهبان های عراقی نسبت به

آقای ابوترابی شد .   حجت الاسلام سید علی اکبر ابو ترابی

منبع : برگرفته از کتاب

"به لطافت باران "، بیژن کیانی

هوای شهر


هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است
دلم هوای تو کرده چه میشود آیی
ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است

دکتر چمران

ما سه نفر بودیم، با دکتر چهار نفر. آن ها تقریباً چهارصد نفر. شروع کردند به شعار دادن

و بد و بى راه گفتن. چند نفر آمدند که دکتر را بزنند. مثلا آمده بودیم دانشگاه سخنرانى.

از در پشتى سالن آمدیم بیرون. دنبالمان مى آمدند، به دکتر گفتیم «اجازه بده ادبشان کنیم.»

گفت «عزیز، خدا این ها را زده.» دکتر را که سوار ماشین کردیم، چند تا از پر سروصداهاشان

را گرفتیم آوردیم ستاد. معلوم نشد دکتر از کجا فهمیده بود. آمد توى اتاق. حسابى دعوامان کرد.

نرسیده برگشتیم و رساندیمشان دانشگاه، با سلام و صلوات.   شهید مصطفی چمران

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | رهی رسولی فر

باامریکا قدم زدن

مگر می شود با آمریکایی ها قدم بزنیم و انتظار داشته باشیم که شهدا ما را شفاعت کنند و

قطعاً شهدا به خاطر انجام این کار ما را محاکمه خواهند کرد... امروز تمام ابهت ابر قدرتی

دشمن شکسته شده و ما با یک سری کارها داریم این را به دشمن باز می گردانیم

و شهدا به خاطر این کار از ما نخواهند گذشت.

سردار حسین همدانی


سردار همدانی دلتنگت شده ام

برای من نیز دعا کن

سردار تو از قبیله عشاق بودی

ومن از قبیله خاکیان از قبیله زمینیان

سردار قبیله ات اسمانی بود واخرش هم اسمانیت کردند

من مانده ام اینهمه وابستگی ودلبستگی به این خاک