شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

راز شهادت

شهیدمحمدبروجردی:

هر که خدا را بیش از خود دوست بدارد، بی شک ،شهید خواهد شد.

شهید بروجردی


بیست و یک بهمن پنجاه و هفت با رادیوش بى سیم کلانترى ها را مى گرفت. مى گفت

 «برید فلان جا، زور آخرشونه.» امام که آمد، عبا پوشید، عمامه گذاشت.

اسلحه اش را هم گرفت زیر عبا و رفت فرودگاه.  شهید بروجردی


منبع :
برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی

شهید بروجردی




با موتور گازى مى آمد کمیته. سر و کله اش پیدا مى شد،
 تیکه بود که بارش مى کردند. ـ آقا بروجردى، پارکینگ
ماشین هاى ضد گلوله اون طرفه، برو اونجا پارکش کن. ـ
حیفه این رو سوار میشین ها. میدونى یک خط بیفته بهش چى میشه؟
 ـ حاجى بده ببرم روش چادر بکشم آفتاب نخوره، حیفه.
 موتور را داده بود دست این آخرى. گفته بود «بارک اللّه،
 فقط بپاها. ما همین یه وسیله رو داریم».   شهید محمد بروجردی
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران |
انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی

وزیر دفاع

یکى مى خواست بیاد تهران. نمى دانم وزیر دفاع آمریکا بود یا نماینده سازمان ملل؟

خبر آوردند که شاه گفته «هیچ اتفاقى نباید بیفته». همین حرف براى محمد کافى بود. گفت

«باید بیفته!» رفیقى داشت توى اصفهان. اسمش سلمان بود.

توى این جورکارها با هم دیگر بودند.

خودش هم که تهران بود. درست همان وقتى که قرار بود هیچ اتفاقى نیفتد، یک هلى کوپتر

توى اصفهان افتاد پایین، دو تا اتوبوس سفارت آمریکا توى تهران رفت رو هوا.

شهید بروجردی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی

شهید بروجردی


برادرش دو سال بود نامزد کرده بود. پدرزنش گفته بود «ما توى فامیل آبرو داریم.

تا یه ماه دیگه اگر عقد کردى که کردى، اگر نه دیگه این طرف ها پیدات نشه.»

خرج خانه با على بود. پول عقد و عروسى نداشت. محمد رفت با پدرزن على حرف زد.

قرار عروسى را هم گذاشت. تا شب عروسى، خود على نمى دانست.

با مادر و خواهرش هم آهنگ کرده بود. گفته بود «داداش بویى نبره.»

با پول پس انداز خودش کار را راه انداخته بود.   شهید بروجردی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی

انحراف


اعتقاد دارم که شناخت و مبارزه با جریان هایی که بین مسلمین صدر[ قصد]

به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند، به مراتب

حساس تر و سخت تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست.

شهید محمد بروجردی

شهید بروجردی



هفده سالش که شد ازدواج کرد; با دختر خاله اش. عروسیش
خانه پدرزنش بود; توى برّ بیابان.
همه را که دعوت کرده بودند، شده بودند پنج شش نفر. خودش گفته بود
 «به کسى نگوئیم سنگین تره!» همسایه ها بو برده بودند محمد
از رژیم خوشش نمى آید. مى گفتند
 «پسر فلانى خراب کاره» عروسیش را دیده بودند. گفته بودند
 «ازدواجش هم مثل مسلمون ها نیست.»  شهید بروجردی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی

جعبه شیرینی


با جعبه شیرینى آمده بود کارگاه. دورش زرورق پیچیده بود. گفتم

«مبارکه!» گفت «حالا دیگه...» رفتم شیرینى بردارم،

دیدم پُرِ نارنجک است.   شهید محمد بروجردی

شهید بروجردی

شنیده بود یک مستشار آمریکایى چند هفته مى آید تهران. فهمیده بود ماشین طرف را

هیچ جا بازرسى نمى کنند. یک کلید یدک درست کرده بودند. با دو نفر دیگه رفته بودند،

سر وقت اسلحه خانه. ماشین را برداشته بودند و از جلوى نگهبانى رد شده بودند;

با چند تا مسلسل و یک جعبه پر فشنگ.  شهید بروجردی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی