شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شوق دریا

 ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش موج تماشا زده است
 جمعه را سرمه کشیدم که مگر برگردی
با همان سیصد و دلتنگ نفر برگردی

انتظار



چه انتظار غریبی!
نه کوششی نه دعایی!
نه پرسشی که کجایی?
فقط نشسته و گوییم!
خدا کند که بیایی.

گفتم شکستم توبه ها، گفتی که بخشیدم، بیا




گفتم منم اهل خطا ، گفتی که بخشیدم ، بیا
گفتم شکستم توبه ها، گفتی که بخشیدم، بیا

گفتم شکسته بالم و پیش نگاهت لالم و
الکن شدم وقت دعا، گفتی که بخشیدم، بیا

گفتم که ای ستّار من ، ای حضرت غفّار من
من بر خودم کردم جفا، گفتی که بخشیدم، بیا
 
ادامه مطلب ...

اقا جان

متحرکمتحرکمتحرک

راه ظهورت را بسته ام...قبول!
من همیشه از تو کمک خواستم تا
راه به من نشان دهی که در راه مانده ام
پس تو کجایی تا بیایی ومرا براه بیاوری
خسته شده ام از همه بیراهه ها که راه نشانم دادند
پس کجایی ای ..........
اقا جان مرا نیز ببخش بد شده ام
انقدر بد که روی دیدنم را نداری

یا مهدی بیا




ای که گفتی با رقیبان کم نشینم در جهان‏
در میـــان آشـنـا بیگـانه گـردیــدم بیـا
انـدرون قلـب مـا را از ولا پرکرده‏ ای
جانک ناقابلم را بر تو بخشیدم بیا

منتظرظهور

صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد
روز ما و شب ما منتظر توست بیا
بر سر گنبد زرّین حسین بن علی
پرچم کرب و بلا منتظر توست بیا

گل نرگس بیا

 

یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا
غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا

اقاجان بیا




بیا که دل به امید تـو بسـتم آقا جان

   وزین عمـل به خدا مست مستم آقا جان

      به هرچه دل بسپردم پس از یکی دوسه روز       
به اعتبار تــو آن را گســستم آقا جان

تقویم ظهور



تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن

یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن
این قصه مال توست بیا مهربانترین!
کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟

اللهم عجل لولیک الفرج

تمام هستی ‏ام را خاک قدمت می ‏کنم تا

شاید نظرى به جاده دلم بیندازى ، چرا که تو

آفتاب یقینى ، که امید فرداها هستى ،

تو بهار رؤیایى که مانند طراوت گل ‏سرخ

می ‏مانى و نرم و سبز و لطیفى ، تو معنى

کلمات آسمانى هستی که دستهایش

براى آمدنت به زمین دعا می ‏کند.

تمنای وصال

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی


خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری

در مسیرت جان فشانم، گل بکارم، تا بیایی . .

یا مهدی




پر از عطشم، مرا تو دریایی کن
سرشار از احساس و تماشایی کن
هر چند که ما بدیم و پیمان شکنیم
ای خوب بیا دوباره آقایی کن

دوباره


همین دم دمای غروب غمین
دلم میکند گوشه ای را کمین

دوبار غروب،آدینه، انتظار
دوباره شده قلبها بی قرار

نشسته ام به راهی و فانوس به دست
نوشته ام گلایه یا هر چه هست


بیا بس است انتظار، چشم خیس
بیا و از وصال نامه ای بنویس

بیا که کوچه خسته شد، شکسته شد
بیا که گل نرگس نشکفته بسته شد

"مائده دبیری"