شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

گلی


آرزوی شهادت خانوادگی شهیدی که به اجابت رسید

در گرمای طاقت فرسای تابستان جنوب، گلی همیشه لباس زیاد می پوشید

 و شب ها به لباس هایش می افزود، حتی چادر به سر می کرد و با حجاب کامل می خوابید. 

یک روز دلیل این گونه لباس پوشیدن را از او پرسیدم گفت:

 بمباران است پدر جان، 

زمان مشخصی ندارد و هرلحظه از شبانه روز امکان دارد اینجا بمباران شود

 و در زیر آوار بمانم. نمی خواهم زمانی که برای بیرون آوردن من می آیند حجابم کامل نباشد

 چون کسانی که برای برداشتن جنازه من از زیر آوار می آیند نامحرم هستند.

همنشینی

از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که
 در آخر زمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.


مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی)
 در وصیت خود به فرزندش می گوید:
اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار
 نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی
ارزش (نابود) خواهد شد. فرزندم تو را
سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان .......

 

تفحص شهدا




خودش را روی خاک رها کرده بود و در حالی که اشک می ریخت،

با یک چاقوی میوه خوری زمین را می کند. رفتم جلو، گفتم داداش

دنبال چیزی می گردی؟ چیزی گم کردی؟ نگاه معنا داری به من کرد و گفت:

«من را که به گروه تفحص راه نمی دن، بگذار لااقل به همین اندازه کاری کرده باشم.»

به او قول دادم از این به بعد به نیابت از او هم کار کنم. این حرف من مثل

جرعه ای آب خنک در آن گرمای طلاییه بود. صدایش کردند. سوار اتوبوس

شد و رفت؛ اما معلوم بود دلش را جا گذاشته است. اولین شهید را که

در هور پیدا کردیم، روی کفنش نوشتم: «به یاد همه ی آن هایی که دلشان با ماست.» 

منبع : سایت صبح

عملیات رمضان


تیرماه بود که عملیات رمضان شروع شد. درست توی ماه مبارک رمضان گرمای بالای ۵۰ درجه آدم رو کلافه می کرد. حالا حساب کنین روزه باشی و تو این گرما بخوای بجنگی اونقدر آفتاب داغ می شد که اسلحه ها دستامون رو می سوزوند. تازه سختی زمانی شروع شد که عملیات لو رفت و بچه ها محاصره شدند. خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند… … بعد از عملیات یه عده رفتند تا مجروح های شب قبل رو بیاورند. وقتی برگشتند ، با گریه گفتند: همه ی بچه ها شهید شدند. بهشون گفتم: تیر خلاص زدند بهشون؟ گفتند: نه! از تشنگی جان دادند.
مخلصین , 631225مخلصین , 631225مخلصین , 631225