شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مظلومانه


چقدر مظلومانه رفتند

وچقدر ما زود از یاد بردیمشان

همین دیروز بود که تشیعشان کردیم

ویادمان رفته که انها زنده اند

ومارا زمان با خود برده


شرح حال شهدای غواص



درتذکرةالاولیا آمده، شرح حال غواصان شهید در قرن
هفتم هجری از زبان عطار جاری شده!
خیلی عالی وجالب بود؛

"گفت مظلوم کیست؟
گفت: آنست که حرامیان با دستان بسته و دهانی پر از خاک ،
 زنده در گورش کنند و کاسبان و غاصبانی دیگر از گور بیرونش کشند
 و اززبانش سخن ها برانند بی انکه دانسته باشد یا خواسته باشد"

مسئولین بدانند

مسئولین بدانند اگر عهد خود با شهداء را فسخ کنند یا حقی به نام شهداء از مظلومی پایمال شود

او را نمی بخشیم ، این حکومت خون نمی دهد شکم ها از مال دنیا پر شود ، خون می دهد

تا اسلام ناب محمدی برقرار باشد و عدالت و برابری حاکم شود . شهید قباد شمس الدینی

منتظر




گفتم بیا که منتظرم با کنایه گفت

یاری که نیست قلب و زبانش جدا ، کجاست
از راه ،طالب دم مظلوم کی رسد
آخر یگانه منتقم کربلا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

انتظار



بگذار تا در میان ستاره‏هاى شب و تنهایى شب
با تو سخنى داشته باشم ؛ بگذار تا از درد
جدائی ات که با غیبتت همه تکیه‏ گاه مظلومان
 از بین ‏رفته بنالم . پیش از تو آب معنىِ
دریا شدن نداشت ولى می دانم که با حضورت
در میان مردم ، هر قطره آب معنى یک دریا
را می‏دهد و حتى گیاهانى که با نبودنت اجازه
 زیبا شدن نداشتند با تو گلستان می‏شوند ؛
اما افسوس که بوى غیبتت به مشام تنهایی ام می‏رسد!

سرلشکرشهیدعباس بابایی


یه روز که خسته از محل کار به منزل برگشتم دیدم بچه ها دعواشون شده و

صداشون تا دم در خونه میاد. با عصبانیت وارد خونه شدم تا از عباس گلایه کنم.

دیدم داره نماز میخونه . نمازش که تم.م شد حسابی ازش گله کردم که چرا

شما خونه بودی و بچه ها اینقدر شلوغ میکردن؟ عباس هم با

مظلومیت خاصی عذرخواهی کرد. بعد که اروم شدم فهمیدم چقدر تند

باهاش حرف زدم. اصلا عباس مقصر نبود . نماز میخوند ، و بچه ها هم

از این فرصت استفاده کرده بودن . فقط به این فکر میکردم که

چقدر بزرگوارانه باهام برخورد کرد .

شهید عباس بابایی

منبع : راز و نیاز شهدا ص 68

عملیات رمضان


تیرماه بود که عملیات رمضان شروع شد. درست توی ماه مبارک رمضان گرمای بالای ۵۰ درجه آدم رو کلافه می کرد. حالا حساب کنین روزه باشی و تو این گرما بخوای بجنگی اونقدر آفتاب داغ می شد که اسلحه ها دستامون رو می سوزوند. تازه سختی زمانی شروع شد که عملیات لو رفت و بچه ها محاصره شدند. خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند… … بعد از عملیات یه عده رفتند تا مجروح های شب قبل رو بیاورند. وقتی برگشتند ، با گریه گفتند: همه ی بچه ها شهید شدند. بهشون گفتم: تیر خلاص زدند بهشون؟ گفتند: نه! از تشنگی جان دادند.
مخلصین , 631225مخلصین , 631225مخلصین , 631225