شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

دریا


میرود و من
پشتش آب
نمیریزم
وقتی هوای رفتن دارد
دریا را هم
به پایش بریزی

بر نمی گردد ....!

مایه حیات


آب
مایه‌ی حیات نیست؛ وقتی پای کربلا در میان باشد.

اب


بالاى تپه اى که مستقر شده بودیم، آب نبود. باید چند تا از بچه ها، مى رفتند پایین،

آب مى آوردند. دفعه ى اول، وقتى برگشتند، دیدیم آقا مهدى هم همراهشان آمده.

از فردا، هر روز صبح زود مى آمد. با یک دبه ى بیست لیترى آب. 

شهید مهدی زین الدین

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

عناصر عالم


راست گفته اند

 عالم از چهار عنصر تشکیل شده :

 آب ،

آتش ،

 خاک ،

 هوا …


آبی که از تو دریغ کردند

آتشی که در خیمه گاهت افتاد


خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها


و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها …


ترکیب این چهار عنصر می شود

     کـــــــــــــــربلا ...

لایروبی ----شهید عباس بابایی



سه سالی می شد که منابع آب پایگاه لایروبی نشده بود،
 وقتی آب می خوردیم، تو لیوانها یه وجب خاک جمع می شد.
همون موقع عباس تازه فرمانده ی اونجا شده بود.
 دستور داد هرچه سریعتر منبع ها رو لایروبی کنند.
قیمت گرفتیم دیدیم حداقل 300 هزار تومان هزینه داره!
 اون روزا همچین مبلغی برامون افسانه بود و پایگاه
هم نمی توانست برای این کار اینقدر هزینه کنه.
وقتی عباس رو در جریان قرار دادیم، گفت: برو گروهانت
رو بیار پای منبع. سربازها که اومدند، اول از همه
خود عباس رفت داخل یکی از منبع ها و شروع کرد به لایروبی.
 
ادامه مطلب ...

شهدای غواص

جای ماهی کجاست؟ در دریا
پس چرا زیر خاک‌ها بودند؟
ماهی و خاک! قصه تلخی است
کاش در آب‌ها رها بودند

دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج ماهی را
ماهی و دست بسته زیر خاک!
من نمی فهمم این سیاهی را

این سیاهی که یک نفر با خاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خاک
حل کند یک نفر معما را!

بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهی‌ها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق ماهی‌ها

شهید محمدی

در یکى از شبها - در سال 1362 - ما که با بچه‏ ها در سنگر نشسته بودیم، محمدى -

راننده گریدر - از ما پرسید: «راستى! شما وقتى به سوى جبهه حرکت مى‏کنید،

از خانواده چه‏ طور خداحافظى مى‏کنید؟» گفتیم: مى‏گوییم خداحافظ، یا به امید دیدار!

و اهل خانه پشت سر ما آب مى‏ریزند.‌» محمدى گفت: «مى‏دانید، من همیشه لحظه

حرکت به سوى جبهه، مثل شما مى‏گفتم خداحافظ؛ ولى این دفعه احساس عجیبى داشتم

و ناخداگاه گفتم: این دفعه آخرى است که با پاى خود به خانه آمدم!» چند روز بعد،

در حالى که مشغول زدن جاده بودیم، بچه ‏ها براى نماز و استراحت، محل کارشان را ترک کردند؛

اما محمدى هنوز داشت کار مى‏کرد که ناگهان در حال دورزدن، خمپاره به او اصابت کرد.

وقتى بچه‏ ها محمدى را از ماشین پایین مى‏آوردند، لبخند زیباى رضایت‏بخشى روى

لبانش بود و ما تازه معناى حرفهاى چند شب قبل او را فهمیدیم.   شهید محمدی

منبع : راوى: على‏اصغر حشمتى، ر. ک: خاکریز و خاطره، ص 83 و 84

اخرت ودنیا


پیامبر اکـرم صلی الله علیه و آله:
دنیا نسبت به آخرت چنــان است که
انگشت را در آب دریافرو بری ،
این انگشت چقدر از آب دریا را همـراه
می آورد؟

بحـار الانوار _ جلد 70 _ صفحـه 119

شهادت


 هنگام شهادت احد، ما در کنار او بودیم.

به علت خونریزی زیاد، شدیداً تشنه بود.

سریع برایش آب آوردیم، اما هرچه

اصرار کردیم نخورد. وقتی اصرار بیش

از حد ما را دید، آهسته گفت:

« من در این لحظات شهادت،از آبی که

نصیب آقایم «حسین» نشد و تشنه جان داد

استفاده نخواهم کرد.» این را گفت و

لحظاتی بعد به شهادت رسید.

  شهید احد آقایاری

منبع : سایت صبح

مادر

طبق رسم و رسوم وقتی می خواست از در خارج شود،

پشتِ سرش آب ریختم. برگشت و با دلخوری نگاهم کرد.

-مادر تو رو خدا این بار پشت سر من آب نپاش!

شاید این نگذاره من شهید بشم. 

منبع : سایت صبح

اب


ته صف بودم. به من آب نرسید.
بغل دستیام لیوان آب را داد دستم. گفت:
من زیاد تشنه نیستم.
نصفش را تو بخور.
فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم
از فلانی یاد بگیرید... دیروز
نصف لیوانش را به من داد.
یکی گفت:
لیوان ها همه اش نصفه بود. . .
عکس متحرک از گل  و دسته گلهای زیبا-www.jazzaab.ir

علف هرز

*********
پای علف هرز

هر قدر هم که کود و آب بریزی
واست میوه نمیاره!
دقت کن
برای کی یا چی وقت میگذاری....