شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید محمدی

در یکى از شبها - در سال 1362 - ما که با بچه‏ ها در سنگر نشسته بودیم، محمدى -

راننده گریدر - از ما پرسید: «راستى! شما وقتى به سوى جبهه حرکت مى‏کنید،

از خانواده چه‏ طور خداحافظى مى‏کنید؟» گفتیم: مى‏گوییم خداحافظ، یا به امید دیدار!

و اهل خانه پشت سر ما آب مى‏ریزند.‌» محمدى گفت: «مى‏دانید، من همیشه لحظه

حرکت به سوى جبهه، مثل شما مى‏گفتم خداحافظ؛ ولى این دفعه احساس عجیبى داشتم

و ناخداگاه گفتم: این دفعه آخرى است که با پاى خود به خانه آمدم!» چند روز بعد،

در حالى که مشغول زدن جاده بودیم، بچه ‏ها براى نماز و استراحت، محل کارشان را ترک کردند؛

اما محمدى هنوز داشت کار مى‏کرد که ناگهان در حال دورزدن، خمپاره به او اصابت کرد.

وقتى بچه‏ ها محمدى را از ماشین پایین مى‏آوردند، لبخند زیباى رضایت‏بخشى روى

لبانش بود و ما تازه معناى حرفهاى چند شب قبل او را فهمیدیم.   شهید محمدی

منبع : راوى: على‏اصغر حشمتى، ر. ک: خاکریز و خاطره، ص 83 و 84

شهید حسین خلیلی


حسین در آخرین دیدارش با دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و گفت:

«این آخرین باری است که همدیگر را می بینیم من می روم

و شما بعد از چند روز دیگر، خبر شهادتم را می شنوید».

   شهید حسین خلیلی

منبع : سایت صبح

خداحافظی


 وقتی محمود برای خداحافظی پیش من آمد، به او گفتم:

«محمود به خاطر دخترت، فعلاً نرو و بالا سر خانواده و پدر و برادران باش»

گفت:«الآن اگر نروم، یک سال یا شش ماه دیگر، شهربانو دختر کوچولویم،

وقتی شیرین زبان تر شد، رفتن به جبهه مشکل تر است.

حالا که صلاح بر این است، شما را به خدا مرا وسوسه نکنید».  

شهید محمود زمانی نیا

منبع : سایت صبح

شب عملیات


شب عملیات که می شد
بعضیها معرکه راه می انداختن بچه مرشد!
جااااان مرشد
اگه گفتی حالا وقت چیه؟
بعد همه با هم می گفتند:
وقت خداحافظیـــــه......
هر کدوم این شهدا وقتی به سفر می رفتند
برای مادرانشان قامتی داشتن علی اکبری....!
اما حالا....... از سفر برگشته اند،
با قامتی علی اصغری...


♥•٠·
♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·

نبرد با داعش


خداحافظی غم انگیز قبل از نبرد با داعش انتشار تصویری از یک نظامی پیشمرگه کُرد
عراقی با فرزندش باعث شده تا عراقی‌ها
 در فضای مجازی واکنش‌های گسترده‌ای داشته باشند.

نیروهای پیشمرگه در کنار ارتش عراق در
 مناطق بحران زده از جمله کرکوک در حال
نبرد با تروریست‌های داعشی هستند و توانسته‌اند
آنها را از این استان به عقب برانند.
نیروهای پیشمرگه مسئول تامین امنیت در
 کردستان عراق هستند که در واقع شاکله
 آن از نیروهایی است که سال‌ها با رژیم
 صدام جنگیده بودند و پس از تشکیل نظام
سیاسی جدید عراق مسئول امنیت شمال عراق شدند.

می خواست جبهه برود


می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...
حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!

اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...

با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...

بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
«خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س) برسون»