سه سالی می شد که منابع آب پایگاه لایروبی نشده بود، وقتی آب می خوردیم، تو لیوانها
یه وجب خاک جمع می شد. همون موقع عباس تازه فرمانده ی اونجا شده بود. دستور داد
هرچه سریعتر منبع ها رو لایروبی کنند. قیمت گرفتیم دیدیم حداقل 300 هزار تومان
هزینه داره! اون روزا همچین مبلغی برامون افسانه بود و پایگاه هم نمی توانست برای
این کار اینقدر هزینه کنه. وقتی عباس رو در جریان قرار دادیم، گفت: برو گروهانت رو
بیار پای منبع. سربازها که اومدند، اول از همه خود عباس رفت داخل یکی از منبع ها و
شروع کرد به لایروبی.
سربازها هم کار رو یاد گرفتند. همین طور که مشغول کار بودیم
دیدم یکی از سربازها ایستاده و به بقیه نگاه می کنه. سرش داد زدم و گفتم: سرباز! به
کارت برس. دیدم فورا مشغول به کار شد. جلوتر که رفتم دیدم خود بابائیه. خیلی شرمنده
شدم، گفتم: ببخشید، جناب سرهنگ، با این سر و صورت خاکی نشناختمتون. اونم گفت: عیبی
نداره، ولی سعی کن با سربازا بهتر رفتار کنی تا کمتر اذیت بشن. شهید عباس بابایی منبع
: منبع: علمدار آسمان ص 45 و کوله پشتی