ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
با شلیک توپ مستقیم تانک، ترکش،
پهلویی شهید حاج حسن عینعلی را شکافت.
آرام « یا زهرا »، « یا زهرا » می گفت.
با اشاره ش فهمیدم چیزی می خواد بگه.
گوشم را کنار دهانش بردم.
گفت: سر و رویم را با چفیه بپیچید!
مبادا روحیه ی بچه ها تضعیف بشه.
« با تانک های عراقی درگیر بودیم.یکی از تانک ها آتش گرفت.
سرباز عراقی سرآسیمه خودش را از تانک شعله ور بیرون انداخت.
کاملاً گیج بود.ایستاد و قمقمه ی آب را
سمت دهانش برد.
یکی از بچه ها او را نشانه رفت.اکبر دست
زیر اسلحه اش زدوگفت:
مگر نمیبینی آب
میخورد؟
اجازه نداد به سویش شلیک کنند.بعد هم
سفارش کرد:
مثل امام حسین(ع)باشید؛نه مانند دشمنان
او