شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

ارثیه

بابای من 

یه پوتین به ارث گذاشته...

| تو جاکفشی ها ی طلاییه | 

با این کفشا تا آسمونم میتونم برم 

شهیدزین الدین

ساعت ده یازده بود که آمد، حتی لاى موهایش پر از شن بود. سفره را انداختم. گفتم

«تا شروع کنى، من لیلا رو بخوابونم.» گفت «نه، صبر مى کنم با هم بخوریم.»

وقتى برگشتم، دیدم کنار سفره خوابش برده. داشتم پوتین هایش را

در مى آوردم که بیدار شد. گفت «مى خواى شرمندم کنى؟» گفتم «آخه خسته اى.»

گفت «نه، تازه مى خوایم با هم شام بخوریم.»   شهید مهدی زین الدین

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

چفیه تفنگ و تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین


شب تمامی یک مرد مختصر ... چفیه تفنگ و
 تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین

و صبح باد به گوش همه وزید که آی!
خوشا به حال فلانی که رفته روی مین

خوشا به حال فلانی که رفت و
 لاله دمید
به جای هر قدمش
قطره قطره روی زمین

«کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست»
 خوشا به حال هزاران هزار «زین الدین»

چفیه

49.gif49.gif49.gif
 

شب تمامی یک مرد مختصر ... چفیه
تفنگ و تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین
و صبح باد به گوش همه وزید که آی!
خوشا به حال فلانی که رفته روی مین
خوشا به حال فلانی که رفت و لاله دمید
به جای هر قدمش قطره قطره روی زمین
 
کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست
خوشا به حال هزاران هزار "زین الدین"


3184c908.gif