شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

یوسف کنعان من


یوسف کنعان من، کنعان شعرم پیر شد

باز آی از مصر باور کن که دیگر دیر شد

درد هجرت چشم یعقوب دلم را کور کرد
پس تو پیراهن بیاور، ناله ام شب گیر شد

یوسف مصری



یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم

بازسر را می گذارد غم به دامان دلم
بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم

ای مهربان



ای مهربان من تو کجایی که این دلم

مجنون روی توست که پیدا کند تو را
ای یوسف عزیز چو یعقوب صبح و شام
چشم به کوی توست که پیدا کند تو را...

السلام علیک یا ابا عبدالله


این خبر را برسانید

به کنعانی ها

بوی پیراهن خونین

کسی می آید