ومن هرروز بدتراز دیروزم شده ام که چشمی که به گناه باز شده است
کجا یارای دیدن حضرت عشق را دارد.نور حضرت عشق نوری است
که چشم گنه کار را بدان راهی نیست وچشم گنه کار صورت را می بیند
وسیرت را وامی گذارد که سیرت مهم وصورت نامهم است در درگاه حضرت عشق
یوسف گفت: ای جوانمرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی!
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد
و من مدتها زندانی شدم.