شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

زین الدین



شب تمامی یک مرد مختصر ... چفیه تفنگ و تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین
و صبح باد به گوش همه وزید که آی!
خوشا به حال فلانی که رفته روی مین
خوشا به حال فلانی که رفت و لاله دمید
به جای هر قدمش قطره قطره روی زمین
«کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست»
خوشا به حال هزاران هزار «زین الدین»

شهادت



داشتیم مى رفتیم مراسم شهید کلهر. چشم هاش پر از اشک شد. گفت «هفته ى پیش رفتم مقر،
دیدم کلهر نشسته، بلند بلند گریه مى کنه. پرسیدم چى شده؟ تعریف کرد چه قدر از نیروهاش شهید شدن.
بیش تر از همه براى میررضى مى سوخت. نمى دونم چرا گفتم. اما گفتم غصه نخور. تو اولین کسى هستى
 از میون ما، که مى رى پیش میررضى.» به محاسنش دست کشید و گفت
«دیگه دلم مى خواد خدا توى همین عملیات مزد منم بده.»   شهیدعبد الله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران]

زود بیدار شدیم


زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم

بایداین بار به غوغای قیامت برسم

من به"قد قامت"یاران نرسیدم،ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم


آه ،مادر!مگرازمن چه گناهی سر زد
که دعا کردی وگفتی به سلامت برسم؟


طمع بوسه مدارازلبم ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم

سیب سرخی سرنیزه ست...دعا کن من نیز
این‌چنین کال نمانم به شهادت برسم

شهید اوینی



هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد

تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد

شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ،

به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد...

شهید سیدمرتضی آوینی

نماز اول وقت


اعتقاد عجیبی به نماز اول وقت داشت.

در هیچ مسافرتی نبود که نماز اول وقت نخواند.

اگر در خانه بودند وقت نماز که می‌شد و نمی‌توانستیم

به مسجد برویم، در منزل به نماز می‌ایستادند و

اهل خانه به ایشان اقتدا می‌کردند. حتی بعد از

شهادتشان در عالم خواب به خواهرمان گفته بود:

  ادامه مطلب ...

شهیدگمنام

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو
دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو ...

تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای...
که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . .

شهیدگمنام


کوتاه ترین قصه ی دنیا:
آسمانی شد. . . . . . . . . .

˙·٠•♥
خدایا ما را هم

شهید همت




چنگ زد توی خاک‌ها و گفت «این آخرین عملیاتیه که من دارم می‌جنگم


اصلا همتِ چند روز پیش نبود. خیلی گرفته بود. همیشه می‌گفت «دوست دارم بمونم و اون‌قدر درد بکشم که همه‌ی گناهام پاک بشه.» می‌گفت «دلم می‌خواد زیاد عمر کنم و به اسلام و انقلاب خدمت کنم.» ولی این روزها از بچه‌ها خجالت می‌کشید. می‌گفت «نمی‌تونم جنازه‌هاشونو ببینم

ماندن براش سخت شده بود.

گفتم «این چه حرفیه حاجی؟ قبلاً هرکی این حرف‌ها رو می‌زد می‌گفتی نگو. حالا خودت داری می‌گی

انگار دردش گرفته باشد، مشتش را محکم‌تر کرد و گفت «نه. من مطمئنمجدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متنجدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن